1 ای بگه جلوه قامت تو قیامت آن قد رعنا قیامت است نه قامت
2 گاه خرامت هزار جان بدر از تن گر برود گو برو تو باش سلامت
3 بی تو دمی گر زنم مردن ازان به گر دم عیسی است هست جای ندامت
4 نیست غمی از ملامتی که کند شیخ غم نخورد از ملامت اهل ملامت
1 در چمن گل را نظاره کردم از روی حبیب تازه شد جانم کزو آمد به من بوی حبیب
2 گل به رویش اندکی مانند شد در رنگ و بوی جا که بر فرقش دهم هست آن هم از روی حبیب
3 سیل اشکم گر ز جا بر بود خواهم شد هلاک باک نبودگر نخواهد برد نم سوی حبیب
4 در سر کویش هلاکم ای صبا بهر خدا کز پی مردن مبر خاک من از کوی حبیب
1 از رفتن یارم بود آشوب قیامت یارب مبرش جایی و دارش به سلامت
2 در هجر تو افتد به سرم انجم و گردون ای شام فراق تو مرا روز قیامت
3 ای ساکن جنت گل اگر بر سر طوبی مرئی نشدت بین سوی آن عارض و قامت
4 ای شیخ ریاضت کش اگر جانب رندان تشریف نیاری بودت محض کرامت
1 چشمه زندگی آمد دهن آن مه نخشب بهر سیراب شدن سبزه خط رسته بآن لب
2 طفل مکتب شده پیر خرد اندر ره عشق شوخ من جلوه کنان چونکه خرامد سوی مکتب
3 سر ما را چه ره آنکه بفتراک ببندی همچو گوی این شرفش بس که رسد برسم مرکب
4 کی به نعل سم رخشت مه نو هست بر ابر کین ز سیم است و وی از چهره عشاق مذهب
1 شبنم که هوا ریخت به گلها و سمنها شد آبله عارض اطفال چمنها
2 گلهای چمن گر نه شهیدان فراقند چون لاله چرا غرقه به خونند کفنها؟
3 در تاب اگر نیست ازان جعد دلآویز در طره سنبل ز چه افتاده شکنها
4 در فصل چنین باده و یاری به کف آور خوردن نتوان جام چو در میکده تنها
1 شام هجران مرا عکس رخ یار کجاست؟ بهر آن عکس می آئینه کردار کجاست؟
2 پی می داشتنم ساقی گل عارض کو بهر بزم طربم ساحت گلزار کجاست؟
3 باعث رونق و سرمایه این بزم نشاط مونس جان من آن دلبر دلدار کجاست؟
4 صبح وصلم به کجا وعده دهی ای همدم شام هجران مرا از سحر آثار کجاست؟
1 ای ز رویت ماه را صدگونه تاب مه مگو باشد سخن در آفتاب
2 غیر در کویت عذابم می کند هیچکس نشنیده در جنت عذاب
3 تا ندیدم خواب در چشمم ز اشک چشمرا اکنون نمی بینم به خواب
4 در تن خاکی است از لعل تو جوش خاک را در جوش می آرد شراب
1 گوشه میخانه امن و مستی یاران خوش است چون صراحی گریههای تلخ میخواران خوش است
2 واعظ افسرده از غوغا رماند مرغ حال از هجوم عشق فریاد دلافکاران خوش است
3 جام لعل کامکاران نیست آن مقدار خوش در سفال کهنه خوناب جگرخواران خوش است
4 ای که داری تندرستی شکر صحت را گهی از ترحم پرسش احوال بیماران خوش است
1 منم که کنج خرابات خانقاه منست می صبوح زدن ورد صبحگاه منست
2 نبسته تیره گی کفر کله بر سر دیر ز عشق مغچه بر چرخ دود آه منست
3 ز عشق ماه وشان داغهای تازه به بین سراسر از اثر اختر سیاه منست
4 بجرم زندگی از هجر آن گل رعنا حصار امن و امان من و پناه منست
1 دل چو آید از فروغ برق آن عارض به تاب سوی خورشید آورد رو چون به سایه ز آفتاب
2 دل چو در گلشن فتاد از کوی او شد مضطرب بر زمین خشک ز آنسان کوفتد ماهی ز آب
3 از خیال طره وی می طپم در بیخودی چون کسی کز خواب آشفته جهد هر دم ز خواب
4 جانب هر کس کنی تعجیل الا سوی من گر چه باشد عمر را با هر کسی یکسان شتاب