مانده در کوی مغان از امیرعلیشیر نوایی غزل 84
1. مانده در کوی مغان تا ابدم عاشق و مست
که شدم شیفته مغبچگان روز الست
...
1. مانده در کوی مغان تا ابدم عاشق و مست
که شدم شیفته مغبچگان روز الست
...
1. در میکده آنرا که به کف جام شراب است
عیبش مکن ار شام و سحر مست و خراب است
...
1. ز بحر چرخ به کشتی عمر صد خلل است
دواش بحر شراب و سفینه غزل است
...
1. هرگز گدای میکده از شاه غم نداشت
کز التفات پیر مغان هیچ کم نداشت
...
1. یارب آن مغبچه شوخ ز میخانه کیست؟
مست در میکده از ساغر و پیمانه کیست؟
...
1. بود آب زده ساحت میدان خرابات
بزم طرب آماده در ایوان خرابات
...
1. دل چو پروانه ز شمع رخ جانانه بسوخت
وه چه پروانه که از شعله او خانه بسوخت
...
1. دید آن که پی من به خرابات فنا رفت
سرها چو حباب آمد و بر باد فنا رفت
...
1. هر دل که نه صاف است برو فیض خرام است
مرآة رخ دوست دل آئینه فام است
...
1. بیا که هاتف میخانه دوش پنهان گفت
به من حکایتی از سر می که نتوان گفت
...
1. من و میل الف قامت آن حورسرشت
بر سرم چون که قضا در ازل این حرف نوشت
...
1. تا کوثر و فردوس ره دور و دراز است
وان عیش غنیمت که در میکده باز است
...