در چمن گل را نظاره از امیرعلیشیر نوایی غزل 37
1. در چمن گل را نظاره کردم از روی حبیب
تازه شد جانم کزو آمد به من بوی حبیب
1. در چمن گل را نظاره کردم از روی حبیب
تازه شد جانم کزو آمد به من بوی حبیب
1. از می طلوع کرد چو در ساغر آفتاب
عکس تو آفتاب دگر شد در آفتاب
1. بهر عمر جاودان شد هر که را چیزی سبب
خضر را آب حیات و رند را آب عنب
1. دل چو آید از فروغ برق آن عارض به تاب
سوی خورشید آورد رو چون به سایه ز آفتاب
1. ساقیا باده چو ریزی به قدح بهر طرب
کی طربناک شوم گر نرسانیش به لب
1. شگفت چون گل رخسار ساقی از می ناب
بنای زهد من از سیل باده گشت خراب
1. ز تب مباد صداعی بدان جوان یارب
که صدقه سرش این پیر ناتوان یارب
1. چون به دیر آمد ز بهر خم شکستن محتسب
شد دل رندان چو چشم شوخ ساقی مضطرب
1. زهی قد و عذارت سر به سر خوب
به خوبی بنده حسن تو هر خوب
1. من وز هجر مهی ناله و فغان هر شب
فغان و ناله رساندن بآسمان هر شب
1. به مستی در دلم گردد خیال روی یار امشب
که سازد هر زمان در گریهام بیاختیار امشب
1. منم و میکده و مغبچه مست امشب
هر دم از مستی او داده دل از دست امشب