1 هرگه از تب زرد یابم گلعذار خویش را در خزان رو کرده بینم نو بهار خویش را
2 در عرق افتد چو جسم ناتوانش بنگرم غرقه بحر بلا جان نزار خویش را
3 از حرارت چون شود نازک تنش در اضطراب کی توانم بست چشم اشکبار خویش را
4 کاشکی تب خاله از لعلش به دندان برکنم تا کنم فارغ ز رنجش لعل یار خویش را
1 شگفت چون گل رخسار ساقی از می ناب بنای زهد من از سیل باده گشت خراب
2 مرا که نقد دل و دین برفت در سر می ز نام و ننگ درین کهنه دیر خود چه حساب
3 بنوش باده و دیوانه باش در عالم که بهر عالم دیوانگی است بزم شراب
4 جوانی است و خمار و بهار و آتش عشق بیار می که جنون را تمام شد اسباب
1 در دلم تیرگی از فرقت مشکینخالیست که ازو هر نفسم آمده مشکل خالیست
2 مرغ دل کش نبود بال به سوی تو پرد چه عجب از غم این دلشده فارغ بالیست
3 دود اندوه ملامت دل پر خون مرا از غم طره مشکین عذار آلیست
4 از غم دهر به یک جام حمایت نکنی ساقیا جانب رندان عجبت اهمالیست
1 ای به گلستان هزار نرگس شهلا در گل گلزار عارضت به تماشا
2 لاله و گل از تجلی تو بخوبی قمری و بلبل ز شوق تو به علالا
3 در رخ روز از رخ تو بارقه مهر در دل شب از غم تو مایه سودا
4 عاشق بیدل ز شوق روی تو مجنون کرده بهانه ولی محبت لیلا
1 رموز العشق کانت مشکلا بالکاس حللها که آن یاقوت محلولت نماید حل مشکلها
2 سوی دیر مغان بخرام تا بینی دوصد محفل سراسر ز آفتاب می فروزان شمع محفلها
3 دل و می هردو روشن شد نمیدانم که تاب می زد آتشها به دل یا تاب می شد ز آتش دلها
4 به مقصد گرچه ره دورست اگر آتش رسد از عشق چون برقآسا توان کردن به گامی قطع منزلها
1 گر پرده اندازد مهم آن روی آتشناک را سوزم به آه آتشین نه پرده افلاک را
2 خواهی چو قتل ای کج کله حاجت به تیغت نیست وه این بس که بشکستی بته طرف کلاه چاک را
3 افتد به مردم صد خطر گوید ملایک الحذر هر سو که سازی جلوه گر آن قامت چالاک را
4 با هر کس ای سیمین بدن منمای روی خویشتن باید چو چشم پاک من ز انسان جمال پاک را
1 ساقیا باده چو ریزی به قدح بهر طرب کی طربناک شوم گر نرسانیش به لب
2 عجب آن نیست که از لعل تو یابیم حیات بی لبت اینکه بود زندگی اینست عجب
3 زر خرید تو بود یوسف مصری در حسن نسبت بنده بشه نیست بجو ترک ادب
4 طلب نقطه موهوم دهانت کردم خردم گفت که آنجا که نباشد مطلب!
1 تیره گشتم هر که آب اندر شراب ناب ریخت چیست غیر تیره گی آن کو بآتش آب ریخت
2 وه که ممکن نیست دیگر چشم را دیدن به خواب کز خیال لب نمک آن مه به جای خواب ریخت
3 یار شد مهمان من وز گریه شادی دو چشم در رهش یاقوت رمانی و لعل ناب ریخت
4 در دو جامش بود کام من خطا بود از طبیب اینکه از بهر دوا در ساغرم جلاب ریخت
1 زیر نه طاق فلک غیر کجی کار کجاست؟ راستی در خم این گنبد دوار کجاست؟
2 دلم از خانقه و زهد و ریایی بگرفت راه میخانه کجا ساقی عیار کجاست؟
3 مسجد و شیخ مرا جانب عجب افکندند دیر کو مغبچه شوخ قدح خوار کجاست؟
4 سر توحید چو خواهی ببر از درد دلت جز خرابات مغان محرم اسرار کجاست؟
1 چو سرخوشم دگر ای پیر دیر از کرمت خوش است گر سر خود بر ندارم از قدمت
2 چه عیب دمبهدم ار خاک کوی دیر شوم ز نشئهای که دهد بادهای دمبهدمت
3 گناه آتش عشق ای فرشته پر منویس که در نگیرد ازین شعله بلا قلمت
4 درون پرده سرایت چگونه یابم بار؟ گهی که باد صبا نیست محرم حرمت