سوزیم تا برفروزی از امیرعلیشیر نوایی غزل 13
1. سوزیم تا برفروزی روی آتشناک را
ساز آتش گیره ی آن شعله این خاشاک را
1. سوزیم تا برفروزی روی آتشناک را
ساز آتش گیره ی آن شعله این خاشاک را
1. ای از بهار حسن تو بر چهرهام گلزارها
در سینه زان گلزارها دارم خلیده خارها
1. بیروی تو شد تیره از اشک مرا شبها
روشن نشود شبها بیماه ز کوکبها
1. منکه دارم از مژه بر دیده چندین خار را
جمله در چشمم نروبم گر در خمار را
1. ز ابر تیره برقی جست طرف کوهساران را
که روشن کرد هرسو شمع گلهای بهاران را
1. زهی از جام عشقت بیخودان را دوستگانیها
وزان رطل گران افسردگان را سرگرانیها
1. گفتی برم دلت را جان هم فدات یارا
گویم دلت نماند دل خود کجاست ما را
1. نسیم صبح بگو آن نهال رعنا را
که باغ عمر خزان دیده از تو شد ما را
1. هست در دیر آفتی هر دم به قصد جان مرا
زنده بردن از سر کوی مغان نتوان مرا
1. ز روی بستر شاهی به بین گهی ما را
به زیر پهلو خار و به زیر سر خارا
1. ز عشق هست به دل بار صد هزار مرا
هنوز شکر بود صدهزار بار مرا
1. ای ز آتش می در گل روی تو اثرها
در سینه ازان آتشم افتاده شررها