اقبال ره به کوی مغانم از امیرعلیشیر نوایی غزل 180
1. اقبال ره به کوی مغانم نمیدهد
ادبار آنچه طالب آنم نمیدهد
...
1. اقبال ره به کوی مغانم نمیدهد
ادبار آنچه طالب آنم نمیدهد
...
1. چند دل را غم و اندیشه دنیا ببرد
می صافی مگر این تیرگی ما ببرد
...
1. صبح رندان صبوحی در میخانه زدند
در خرابات مغان ساغر مستانه زدند
...
1. غزال زر ز فلک در مقام ما افتد
که چون تو آهوی وحشی به دام ما افتد
...
1. تا خرقه و سجاده ام افتد در می چند
خواهم طرف میکده رفتن قدمی چند
...
1. خوش آن رندی که از دوران دلش چون زنگ غم گیرد
سفال میکده بر کف به جای جام جم گیرد
...
1. نه از می لعل آن مه پیکر آلود
کز آب خضر گلبرگ تر آلود
...
1. از شهد نگویم لب آن سیمبر آلود
از شیره جانست که گلبرگ تر آلود
...
1. در سرم ذوق می عشق همان است که بود
سر همان خاک ره دیر مغان است که بود
...
1. صوفی ز میم واقف اسرار نهان کرد
من نیز چو نوشم به کنم آنچه توان کرد
...
1. باده صافست و خرابات صفایی دارد
روم آن سو که عجب آب و هوایی دارد
...
1. واعظان تا چند منع جام و ساغر میکنند
چون دماغ خویش را هم گه گهی تر میکنند
...