ای خوش آنانکه سحر از امیرعلیشیر نوایی غزل 156
1. ای خوش آنانکه سحر دامن یاری گیرند
قدح باده پی دفع خماری گیرند
1. ای خوش آنانکه سحر دامن یاری گیرند
قدح باده پی دفع خماری گیرند
1. حسن روی حور جنت را فلک اظهار کرد
چون رخ خوب تو دید از کعبه استغفار کرد
1. طریق شیوه رندی کسی بجا آورد
که روی دل سوی میخانه فنا آورد
1. چه عجب گر خوی آن چهره دل ما ببرد
کوه را سیل چنین گر رسد از جا ببرد
1. دو زلف کان مه نامهربان به تاب افکند
نقاب بر مه و برقع بر آفتاب افکند
1. چشمم چو بر آن روی چو رشک قمر افتاد
از چشم دوید انجم و بر روی در افتاد
1. هوای می به سر هر که چون حباب رود
عجب نباشد اگر در سر شراب رود
1. گدای دیر ز شاه زمان چه غم دارد
که از سفال خرابات جام جم دارد
1. علی الصباح مغان قفل دیر باز کنید
دو جام باعث گفتار اهل راز کنید
1. رندان که میل باده به دیر فنا کنند
آیا بود که جام اشارت بما کنند
1. از غم یک شب که در هجرش دلم زاری کشید
با کسی مانم که او یک سال بیماری کشید
1. ساقی ما که به گردش می گلفام افکند
ای بسا فتنه که در گردش ایام افکند