دوش در میخانه جانان از امیرعلیشیر نوایی غزل 132
1. دوش در میخانه جانان همدم عشاق بود
تا سحر غوغای رندان را به جان مشتاق بود
1. دوش در میخانه جانان همدم عشاق بود
تا سحر غوغای رندان را به جان مشتاق بود
1. ملمع خرقهام از وصلهها بادپالا شد
بدان هیأت که گویی داغهای باده هرجا شد
1. آن قلندروَش که سویش دل به پاکی میکشد
پاکبازان را به کوی دردناکی میکشد
1. آن بیوفا چه شد که نظر سوی ما کند
وعده کند وفا و به وعده وفا کند
1. لبت که برگ گل تر به باده آمیزد
دگر عجب که مسیحا ز باده پرهیزد
1. رندان که عزم سیر به کوی مغان کنند
دین بهر می و چو مغبچه جوید چنان کنند
1. هر که را دل مبتلای چون تو جانانی بود
هم فدا سازد گرش هر مو بتن جانی بود
1. دوران نشان ز بخت جوانم نمیدهد
جامی ز دست پیر مغانم نمیدهد
1. ز سر آب حیاتم می آگهی آورد
به کوی میکده خضرم به همرهی آورد
1. در دست پیر میکده گلرنگ باده بود
یا عکس روی مغبچه در می فتاده بود
1. گلی که شرح غمم پیش او صبا بکند
خوشست یک بیکش گر چو من ادا بکند
1. عشق اجزای وجودم را به راهت خاک کرد
سنگ بیدادت ازان خاکم برون آورد کرد