بیزار شد از من شکسته همه کس از عراقی رباعی 85
1. بیزار شد از من شکسته همه کس
من ماندهام اکنون و همان لطف تو بس
1. بیزار شد از من شکسته همه کس
من ماندهام اکنون و همان لطف تو بس
1. ای دل، سر و کار با کریم است، مترس
لطفش چو خداییش قدیم است، مترس
1. ای دل، قلم نقش معما میباش
فراش سراپردهٔ سودا میباش
1. امشب چو جمال دادهای خب میباش
مه طلعت و گل رخ و شکرلب میباش
1. آمد به سر کوی تو مسکین درویش
با چشم پرآب و با دل پارهٔ ریش
1. در دل همه خار غم شکستیم دریغ!
وز دست غم عشق نرستیم دریغ!
1. حاشا! که کند دل به دگر جا منزل
او را ز رخ که گردد از عشق خجل
1. خاک سر کوی آن بت مشکین خال
میبوسیدم شبی به امید وصال
1. در کوی خرابات نه نو آمدهام
یاری دارم ز بهر او آمدهام
1. ای جان و جهان، تو را ز جان میطلبم
سرگشته تو را گرد جهان میطلبم
1. عمری است که در کوی خرابی رفتم
در راه خطا و ناصوابی رفتم
1. ای یار رخ تو کرده هر دم شادم
یک دم رخ تو نمیرود از یادم