یک عالم از آب و گل بپرداختهاند از عراقی رباعی 61
1. یک عالم از آب و گل بپرداختهاند
خود را به میان ما در انداختهاند
1. یک عالم از آب و گل بپرداختهاند
خود را به میان ما در انداختهاند
1. در سابقه چون قرار عالم دادند
مانا که نه بر مراد آدم دادند
1. زان پیش که این چرخ معلا کردند
وز آب و گل این نقش معما کردند
1. بی روی تو عاشقت رخ گل چه کند؟
بی بوی خوشت به بوی سنبل چه کند؟
1. هر کتب خرد، که هست، اگر برخوانند
در پردهٔ اسرار شدن نتوانند
1. قومی هستند، کز کله موزه کنند
قومی دیگر، که روزه هر روزه کنند
1. در کوی تو عاشقان درآیند و روند
خون جگر از دیده گشایند و روند
1. ملک دو جهان را به طلبکار دهند
وین سود و زیان را به خریدار دهند
1. دل جز به دو زلف مشکبارش ندهند
جان جز به دو لعل آبدارش ندهند
1. در بند گرهگشای میباید بود
ره گم شده، رهنمای میباید بود
1. مازار کسی، کز تو گزیرش نبود
جز بندگی تو در ضمیرش نبود
1. ای جان من، از دل خبرت نیست، چه سود؟
در عالم جان رهگذرت نیست، چه سود؟