بی آنکه دو دیده بر جمالت نگریست از عراقی رباعی 37
1. بی آنکه دو دیده بر جمالت نگریست
در آرزوی روی تو خونابه گریست
...
1. بی آنکه دو دیده بر جمالت نگریست
در آرزوی روی تو خونابه گریست
...
1. اندر ره عشق دی و کی پیدا نیست
مستان شدهاند و هیچ می پیدا نیست
...
1. ای دوست بیا، که بی تو آرامم نیست
در بزم طرب بیتو می و جامم نیست
...
1. دل سوختگان را خبر از عشق تو نیست
مشتاق هوا را اثر از عشق تو نیست
...
1. رخ عرضه کنیم، گوی: این زر سره نیست
جان پیش کشیم، گوی، گوهر سره نیست
...
1. عشق تو ز عالم هیولانی نیست
سودای تو حد عقل انسانی نیست
...
1. دیشب دل من خیال تو مهمان داشت
بر خوان تکلف جگری بریان داشت
...
1. افسوس! که ایام جوانی بگذشت
سرمایهٔ عیش جاودانی بگذشت
...
1. دردا! که دلم خبر ز دلدار نیافت
از گلبن وصل تو به جز خار نیافت
...
1. عالم ز لباس شادیم عریان یافت
با دیدهٔ پر خون و دل بریان یافت
...
1. زنجیر سر زلف تو تاب از چه گرفت؟
و آن چشم خمارین تو خواب از چه گرفت؟
...
1. در عشق توام واقعه بسیار افتاد
لیکن نه بدین سان که ازین بار افتاد
...