ای جملهٔ خلق را ز بالا و ز پست از عراقی رباعی 13
1. ای جملهٔ خلق را ز بالا و ز پست
آورده ز لطف خویش از نیست به هست
...
1. ای جملهٔ خلق را ز بالا و ز پست
آورده ز لطف خویش از نیست به هست
...
1. پیری ز خرابات برون آمد مست
دل رفته ز دست و جام می بر کف دست
...
1. گفتم: دل من، گفت که: خون کردهٔ ماست
گفتم: جگرم، گفت که: آزردهٔ ماست
...
1. ماییم که بیمایی ما مایهٔ ماست
خود طفل خودیم و عشق ما دایهٔ ماست
...
1. آن دوستی قدیم ما چون گشته است؟
مانده است به جای؟ یا دگرگون گشته است؟
...
1. در دام غمت دلم زبون افتاده است
دریاب، که خسته بیسکون افتاده است
...
1. هرگز بت من روی به کس ننموده است
این گفت و مگوی مردمان بیهوده است
...
1. معشوقه و عشق عاشقان یک نفس است
رو هم نفسی جو، که جهان یک نفس است
...
1. دل رفت بر کسی که بیماش خوش است
غم خوش نبود، ولیک غمهاش خوش است
...
1. عشق تو، که سرمایهٔ این درویش است
ز اندازهٔ هر هوسپرستی بیش است
...
1. شوقی، که چو گل دل شکفاند، عشق است
ذهنی، که رموز عشق است
...
1. بیمار توام، روی توام درمان است
جان داروی عاشقان رخ جانان است
...