چون سایهٔ دوست بر زمین میافتد از عراقی رباعی 49
1. چون سایهٔ دوست بر زمین میافتد
بر خاک رهم ز رشک کین میافتد
...
1. چون سایهٔ دوست بر زمین میافتد
بر خاک رهم ز رشک کین میافتد
...
1. غم گرد دل پر هنران میگردد
شادی همه بر بیخبران میگردد
...
1. از بخت به فریادم و از چرخ به درد
وز گردش روزگار رخ چون گل زرد
...
1. گر من روزی ز خدمتت گشتم فرد
صد بار دلم از آن پشیمانی خورد
...
1. نرگس، که ز سیم بر سر افسر دارد
با دیدهٔ کور باد در سر دارد
...
1. حسنت به ازل نظر چو در کارم کرد
بنمود جمال و عاشق زارم کرد
...
1. دل در غم تو بسی پریشانی کرد
حال دل من چنان که میدانی کرد
...
1. بازم غم عشق یار در کار آورد
غم در دل من، بین، که چه گل بار آورد؟
...
1. دل در طلبت هر دو جهان میبازد
وز هر دو جهان سود و زیان میبازد
...
1. آنجا که تویی عقل کجا در تو رسد؟
خود زشت بود که عقل ما در تو رسد
...
1. مسکین دل من! که بیسرانجام بماند
در بزم طرب بی می و بیجام بماند
...
1. از روز وجودم شفقی بیش نماند
وز گلشن جانم ورقی بیش نماند
...