بنالید از الهامی کرمانشاهی شاهدنامه (چر خیابان باغ فردوس) 82
1. بنالید از آن درد جن و ملک
پر از نوحه شد بارگاه فلک
1. بنالید از آن درد جن و ملک
پر از نوحه شد بارگاه فلک
1. ولیکن گروهی دگر این چنین
نوشتند از رزم سالار دین
1. چو شمرش پیاده به هامون بدید
بشد شاد و ازدل خروشی کشید
1. به میدان درون شه چو او رابدید
خروشی به سوی برادر کشید
1. برآورده برنده تیغ دوسر
برآن لشگر گشن شد حمله ور
1. چو یک لخت شاه و سپهدار راد
بکشتند ز آن فرقه ی بد نژاد
1. چو رزم سپهبد به پایان رسید
سخن باید از رزم اکبر شنید
1. هنوزش نرسته بنفشه ز گل
به دانش قرین بود با عقل کل
1. پدر را چو در رزم بی یار دید
شکسته دل از مرگ سالار دید
1. چو زو بانوان آگهی یافتند
به دیدار آن ماه بشتافتند
1. بگفت ای زمهر تو جان درتنم
جهان بین به دیدار تو روشنم