1 کردگار اگر طمع نتوان بوصلش داشتن وز فراق دیر باز او نباشم رستگار
2 غمزه جادوی او را ده ز بیماری شفا خوبی رخسار او را زیر خط پوشیده دار
1 در بذل طعام کوش و افشای سلام شبها بنماز کوش و الناس ینام
2 با خویش گشاده کن ره وصلت خویش پس رو بسلامت بسوی دار سلام
1 بدوستی که نیاید امیدها همه راست نه هر چه نیز بترسند از آن شود واقع
2 چو در میانه مرد و بلا شبی باشد چه داند او که چه سازد بصبحدم صانع
1 اعز الناس نفسا من تراه بعز النفس عن ذل السؤال
2 و یقنع ما کفاف و لا ابالی بفضل ناب عن جاه و مال
3 فکم دقت و رقت و اخرقت فضول العیش اعناق الرجال
1 تجاوز منی توبه کل ناصح کان هوی المرء الملاح ذنوب
2 مادام کان للغلمان کافور عارض و عنبر اصداغ کیف یتوب
1 فرود آمد درودم داد و برخاست وداعم کرد و چون شد جان شدن خواست
1 آتیک یا مولای بالامس زایرا فما انت مطلوبی و قد انا خائبا
2 رجعت و قلبی یعلم الله ضیق ترکت هناک الروح عنی نائبا
1 الهی انت خلاق البرایا و وهاب النهاب بلا امتنان
2 انلنی فی الدنیی عرضا مصونا برغم الحاسدین بلا هوان
3 و لا تشمت عداتی و کن بی حفیظا من تصاریف الزمان
1 گر بمانیم زنده بر دوزیم دامنی کز فراق چاک شده است
2 ور بمردیم عذر ما بپذیر ای بسا آرزو که خاک شده است
1 هر پادشه که روی بلهو و طرب نهاد میدان که هست مرتبتش را گه سقوط
2 میزان که برج اختر لهو و طرب بود در وی رسد ز خسرو سیارگان هبوط