1 اذا أمکنت فرصه فی العدو فلا تبدء شغلک الا بها
2 فان لم تلج بابها مسرعا أتاک عدوک من بابها
3 و ایاک من ندم بعدها أتأمل اخری و اتی بها
1 ترا ایزد چو بر دشمن ظفر داد بکام دوستانش سر جدا کن
2 و گر خواهی مرام نیک مردان طمع از جان ببر او را رها کن
1 قیل لی أنت أفضل الناس طرا فی المعانی و فی الکلام البدیه
2 فلما ترکت مدح ابن موسی و الخصال الذی تجمعن فیه
3 قلت لا استطیع مدح امام کان جبرئیل خادما لابیه
1 مرا چه گفت یکی گفت در زمانه توئی بدیهه گوی کلام از معانی و صورش
2 چرا مدیحه سرای رضا همی نشوی که در جهان نبود کس بپاکی گهرش
3 بگفتمش که نیارم ستود امامی را که جبرئیل امین بود خادم پدرش
1 اعز الناس نفسا من تراه بعز النفس عن ذل السؤال
2 و یقنع ما کفاف و لا ابالی بفضل ناب عن جاه و مال
3 فکم دقت و رقت و اخرقت فضول العیش اعناق الرجال
1 آنکس بود عزیزتر اندر جهان که او نفس عزیز را ندهد خواری سؤال
2 قانع شود بوجه معاش و نباشدش باک ار کمی رسد بفزونی جاه و مال
3 ای بس که بنده میکند آزاده مرد را فضل معاش و میشکند گردن رجال
1 اذا ظالم لیستحسن الظلم مذهبه و لج غلوا فی وخیم اکتسابه
2 فکله الی صروف اللیالی فانه سیأتی ما لم یکن فی حسابه
1 هر حاکمی که مذهب ظلم آیدش پسند و آنرا بجد گرفت و بر آن اکتساب اوست
2 او را بروزگار رها کن که عنقریب آرد بر او بس آنکه نه اندر حساب اوست
1 المت فحیت ثم قامت فودعت فلما تولت کادت النفس ترهق
1 فرود آمد درودم داد و برخاست وداعم کرد و چون شد جان شدن خواست