ایدل بدو نیک اینجهانی از ابن یمین فریومدی رباعی 61
1. ایدل بدو نیک اینجهانی هیچست
وینعالم بی ثبات فانی هیچست
...
1. ایدل بدو نیک اینجهانی هیچست
وینعالم بی ثبات فانی هیچست
...
1. از تاب جگر دوش روانم میسوخت
خون دل و مغز استخوانم میسوخت
...
1. امروز کسی که شهره در شیر دلیست
در ملک علی والی و در فقر ولیست
...
1. آن سرو سهی که جاش در چشم منست
بی لعل لبش بحر گهر چشم منست
...
1. از کوی تو با دل حزین باید رفت
با غصه و قهر همنشین باید رفت
...
1. انسبزه که گرد چشمه نوش تو خاست
در صورت اگر چه طوطی شکر خاست
...
1. آن بت که حدیث دلبری قصه اوست
مه در غم کاس از غم و از غصه اوست
...
1. آن زخم که بر چهره جانان منست
دردیست که پیوسته بدامان منست
...
1. ایمظهر الطاف لطیفیت خوشست
با همنفسان ذوق و ظریفیت خوشست
...
1. ان روی چو افتاب در چشم منست
وانموی چو مشک ناب در چشم منست
...
1. ای سرور عهد هرکه شمشیر تو بست
شیر فلکش به زیر پالان چو خرست
...
1. از راحت روزگار جز نامی نیست
بی رنج دلی یافتن کامی نیست
...