1 ای ز آتش سودات دل اندر تب و تاب وی عالم خاکیم ز عشق تو خراب
2 دارم ز غمت مردم چشمی چو حباب دائم ز هوا خیمه زده بر سر آب
1 گر میطلبی گوهر اسرار طلب واندر صدف ایندل بیدار طلب
2 از کوی تو چون راه بدر می نرود دلدار توئی و هم تو دلدار طلب
1 تا بر تن آزرده تب افتاد مرا یکروز نکرد هیچکس یاد مرا
2 تا من بزیم ثناء تب گویم از آنک تب بود که پشت گرمیی داد مرا
1 آنخواجه که سروریست بر خلق او را هست اطلس آسمان کم از دلق او را
2 پیشش چو دوات هر که سر باز نشد بر زد چو قلم دوده سر از حلق او را
1 دلدار همیگفت من محزون را کآخر چه دواکنی دل پرخون را
2 از وی چو شنیدم اینسخن بگشادم قفل از سر درج گوهر موزون را
1 ای دل ز جهان بجز حقایق مطلب آسان گذران ره مضایق مطلب
2 بیرون ز دهان و از میان صنمی جز خرده مگیر و جز دقایق مطلب
1 ای کرده هوای مال نا پروایت بشنو سخنی عرضه کنم بر رایت
2 وارث پسرینه چون نداری باری بیگار مکن برای دختر گایت
1 از کوی تو با دل حزین باید رفت با غصه و قهر همنشین باید رفت
2 رفتیم ز پیش تو بجائی که مپرس از خدمت مخدوم چنین باید رفت
1 ایعشوه دهان ترک شما کردم و رفت رخ سوی در سخا کردم و رفت
2 چون بوی وفاتان نشنیدم همه را در لعنت ایزدی رها کردم و رفت
1 حسنت که بر او روح نظر داشت مرا دائم لب و دیده خشک و تر داشت مرا
2 هم ز اول کار چون سرماش نبود در پای غمت ز دست برداشت مرا