تا بر تن آزرده تب از ابن یمین فریومدی رباعی 13
1. تا بر تن آزرده تب افتاد مرا
یکروز نکرد هیچکس یاد مرا
...
1. تا بر تن آزرده تب افتاد مرا
یکروز نکرد هیچکس یاد مرا
...
1. یا رب ز خرد مدار محروم مرا
میدار بنام نیک موسوم مرا
...
1. در وی زده ایم دست او داند و ما
وز جام وییم مست او داند و ما
...
1. نائی که جمال دلستانست او را
لبها چو عقیق در فشانست او را
...
1. گفتم صنما غم رهی نیست ترا
وز درد درونم آگهی نیست ترا
...
1. حسنت که بر او روح نظر داشت مرا
دائم لب و دیده خشک و تر داشت مرا
...
1. گل دید صفای آنرخ نیکو را
از غصه درید گر ته صد تو را
...
1. دلدار همیگفت من محزون را
کآخر چه دواکنی دل پرخون را
...
1. خاتون جهان جهانملک خاتون را
آن کیسه فشان سیم و زر قانون را
...
1. برخیز اگر دسترسی هست ترا
میدان بیقین که نیست پیوست ترا
...
1. در فتنه این و آن میفکن خود را
در بیم و بلای جان میفکن خود را
...
1. دل شد سیه از سپیدی برف مرا
در ده می لعل ساغری ژرف مرا
...