1 گل را بسحر نظر ربا کرد صبا واراست و سوی چمن آورد صبا
2 گل هست عروس پاکدامن کو را اندر تتق چمن بپرورد صبا
1 ای حاصل عمرم از تو بدنامیها در کام دل من از تو ناکامیها
2 من سوختم از عشق و تو باور نکنی از سر بنه ای نگار این خامیها
1 آنکس که دلم بدو تولا کردست وز طاعت غیر او تبرا کردست
2 خوش داشت مرا تا بکنون و اکنون هم اسباب سعادتم مهیا کردست
1 انسبزه که گرد چشمه نوش تو خاست در صورت اگر چه طوطی شکر خاست
2 لیکن چو بزیرد امن آتش دارد گه گه بگمان فتم که دود دل ماست
1 امروز کسی که شهره در شیر دلیست در ملک علی والی و در فقر ولیست
2 از جمله خلایق ار بپرسند که کیست کویند سپهدار جهان عبدالعلیست
1 من بنده نکو شناسم احوال ترا جودی نبود ترا و امثال ترا
2 گوئی سبب حرص لزوم جمعست کز صرف کنند منع اموال ترا
1 ای طاهر اسحق بیا و در یاب کز آتش هجران تو دل گشت کباب
2 ما با تو در این رهیم و وامانده تریم مردانه تو از پیش برفتی بشتاب
1 سیمین ز نخست آن تویا شیرین سیب یا رب چه خوش آمدم بدندان این سیب
2 آن خال نگر بر زنخ ساده او چون نقطه عنبر زده بر سیمین سیب
1 ایدل بدو نیک اینجهانی هیچست وینعالم بی ثبات فانی هیچست
2 سر تا سر نقشها خیالیست بخواب از خواب در آی تا بدانی هیچست
1 افسوس که موسم جوانی بگذشت و ایام نشاط و شادمانی بگذشت
2 زین پس همه عالم ار مسلم شودم خاکش بر سر چو زندگانی بگذشت