1 خاتون جهان جهانملک خاتون را آن کیسه فشان سیم و زر قانون را
2 جاوید بقا باد که تا دفع کند عدلش ز سر من ستم گردون را
1 برخیز اگر دسترسی هست ترا میدان بیقین که نیست پیوست ترا
2 در یاب و مده فرصت امکان از دست شاید که دگر می نرسد دست ترا
1 در فتنه این و آن میفکن خود را در بیم و بلای جان میفکن خود را
2 کاریکه در آن بسعی تو حاجت نیست ز نهار در آن میان میفکن خود را
1 دل شد سیه از سپیدی برف مرا در ده می لعل ساغری ژرف مرا
2 کو مطبخی پاک و مسمن مرغی تا قلیه کند بقاتق ترف مرا
1 گر قصد کند بصد ضرر روی مرا ور بسته بر آرد بسر کوی مرا
2 تا حاکم بر کمال فرمان ندهد نقصان نکند بیکسر موی مرا
1 من بنده نکو شناسم احوال ترا جودی نبود ترا و امثال ترا
2 گوئی سبب حرص لزوم جمعست کز صرف کنند منع اموال ترا
1 دارم هوس لعل تو ایدر خوشاب بشتاب تو هم که میکند عمر شتاب
2 تا کی دل بریان من از خون جگر بر آتش سودای تو گرید چو کباب
1 کردی دلم ایماه دل افروز کباب خواهی ز دل سوخته هر روز کباب
2 از سوز غم تو خون چکانید دلم شک نیست که خون چکاند از سوز کباب
1 بر خاک فتاده رند کی مست و خراب خونابه فشان ز آتش غم همچو کباب
2 کم نیست ز زاهدی که دارد بادی در سر چو حباب ار چه رود بر سر آب
1 معشوقه چو بامداد برخاست ز خواب یک نیمه نمود رح ز پیروزه نفاب
2 گفتی که طلوع آفتاب از آبست طالع شده یک نیم و دگر نیم در آب