1 افسوس که عمر من ز هفتاد گذشت بگذشت چنانکه بگذرد باد بدشت
2 چون آخر کارها فنا خواهد بود پس مدت عمر ما چه هشتاد و چه هشت
1 برخیز اگر دسترسی هست ترا میدان بیقین که نیست پیوست ترا
2 در یاب و مده فرصت امکان از دست شاید که دگر می نرسد دست ترا
1 گر کار بکام آرزو نیست مرا میل طلبش بهیچ رو نیست مرا
2 در عرصه میدان سخن مردی مرد زانم که چو زن رغبت شو نیست مرا
1 ایدل غم این عالم فانی هیچست وین یکدوسه روزه زندگانی هیچست
2 بگذار جهانرا و مپندار کسیست کاحوال وی ار نیک بدانی هیچست
1 افسوس که رفت عمر و حاصل هیچ است حق داده ز دست و کار باطل هیچ است
2 گر هست جز ابر عمل نیک و بهست پس حاصل امید تو ایدل هیچ است
1 معشوقه چو بامداد برخاست ز خواب یک نیمه نمود رح ز پیروزه نفاب
2 گفتی که طلوع آفتاب از آبست طالع شده یک نیم و دگر نیم در آب
1 دل ز آتش هجرانت کبابست کباب جان هم ز خراج و غم خرابست خراب
2 با هر که شراب وعده وصل دهی چون در نگری جمله سرابست سراب
1 گفتم که شنیدم که ترا زحمت تب افتاد و مرا شد ز غمت روز چو شب
2 چون در دل سوزان منش هست مقام نازک تنش ار گرم بود نیست عجب
1 آمد ز خرابات بتم مست و خراب بر گرد گل از کلاله صد حلقه و تاب
2 یک پاره جگر گرفته در دست خضاب در دست دگر ز خون عشاق شراب
1 ایدل همه عمرت این تبهکاری چیست وندر سرت آهنگ گنهکاری چیست
2 گردون کبود سرخ چشمی نخرد با موی سفیدت این سیهکاری چیست