1 رنگ تو بتازگی ز گلنار بهست بویت زدم نافه تاتار بهست
2 چشم تو عجب نادره ئی افتادست چونست که بی صحت و بیمار بهست
1 یک لحظه خیال رویت ایدلبر من بیرون نرود بهیچ رو از سر من
2 در سایه خورشید رخت خواهد خاست از خال لحد گر گذری پیکر من
1 آهو چشمی که میرباید هوشم چون شیر بصید کردنش میکوشم
2 بر کار کنم حیله رو به چندانک در دیده گرگ آورد خرگوشم
1 نه روح درین زمانه نی تن مائیم نی تیره در این زمانه نه روشن مائیم
2 رفتم من و جملگی دگر دوست شدم کارم بگذشت زانکه آن من مائیم
1 هم بیخوشی خمر توان برد بسر هم بیطرب ز مر توان برد بسر
2 خوشباش گرت حال بد است ار نیکست هم عاقبت الامر توان برد بسر
1 ایگل خجل از عارض چون نسترنت دل بسته آن پسته شکر شکنت
2 گفتی که نماز شام آیم بر تو دیدیکه چو صبح اول آمد سخنت
1 امروز بگرما به بت مهر گسل آلود بگل عارض چون ماه چگل
2 خلقی بتعجب نگران میگفتند بیرون ز تو خورشید که اندوده بگل
1 گر دل بهوای گوهر و در ندهم بر جان غم غرق و زحمت پرندهم
2 تا مرغ دل از دانه شهوت نپرد از دام چهار تیر عنصر نرهم
1 ایروی دلارای تو رخشنده چو شمع بفروز شبی کلبه من بنده چو شمع
2 گر خنده زنم بیتو بر آن خنده گری کز گریه خویش میزنم خنده چو شمع
1 فریاد ز ناوک جگر دوز فراق و ز آتش جانگداز دلسوز فراق
2 چون زلف تو کو شبی دراز ایدلبر تا با تو کنم شکایت روز فراق