پیوسته ز رویت از ابن یمین فریومدی رباعی 457
1. پیوسته ز رویت ایمه مهر گسل
پروانه نور میبرد شمع چکل
...
1. پیوسته ز رویت ایمه مهر گسل
پروانه نور میبرد شمع چکل
...
1. دریای وجود را یکی دان بمثل
زو رفته بهر سوی هزاران جدول
...
1. علمی که ترا می نرساند بکمال
مالی که ترا می نکند نیکو حال
...
1. در چشم تو باشد سخنم سحر حلال
و اندر دهنت سخن بود تنگ مجال
...
1. دارد صنم ماهوش زهره جمال
خالی بمیانه دو ابرو و چه خال
...
1. در خطه سبزوار دیدم امسال
حالی که نماند بر فرزانه مجال
...
1. روزی که دلم شدی بخوبان مایل
بودی ز وصالشان مرادم حاصل
...
1. هر کو بحسد بسته همی دارد دل
از صدمت غم خسته همی دارد دل
...
1. ما بر در شکریم و قناعت همه سال
فارغ شده از نیک و بد اهل جدال
...
1. ایدل طلب گذشته امریست محال
امید بنا آمده باشد ز خیال
...
1. آن بت که بقد سرو روانش گفتیم
وز غایت نازکی روانش گفتیم
...
1. آن سرو بلند کز غمش پست شدم
جامی ز کفش خوردم و از دست شدم
...