1 هر چند که فرزند بسامان باشد دردیست که بی مایه درمان باشد
2 از زیستنش رنج فراوان باشد وز مردن او خرابی جان باشد
1 شب تیره و صبح گشته روشن زافق چون عارض دلدار ز پیروزه تتق
2 دریاب صبوح را و نومید مباش کافزون ز شمارست بدادار طرق
1 گفتم صنما گر چه رخت همچو مهست لیکن رقم سیاه بروی نه بهست
2 گفتا که چنین مگوی من لاله رخم آخر نه که پاره ئی ز لاله سیهست
1 تا رست بگرد شکرت شاخ نبات عشاق تو کردند صفتهاش اثبات
2 گفتند که دود لاله در غنچه رسید یا آبحیات شد نهان در ظلمات
1 کنجی ورفاغی و فراغی از خلق حاصل کن و بگذر ز سر اطلس و دلق
2 از آب قناعت ار برای غسلی آتش کند از تو دفع چون روغن طلق
1 ایدل چو نمی شکیبی از روی بتم زنهار وبهش تانروی سوی بتم
2 کز فتنه آن دو چشم جادوی بتم صد جان بجوی است در سر کوی بتم
1 گردون که سوی سفله و دونش نظرست منگر تو بدو که سخت بی پا و سرست
2 آخر فلکا چه دور داری که در او هر جام تو ناگوار تر از دگرست
1 ما تشنه لبانیم می ناب بیار سرمایه پای بند اصحاب بیار
2 نی نی بتکلف نتوان برد بسر گر دسترست نیست بمی آب بیار
1 ای در سر تو فتاده سودای عراق بد بود که افتاد ترا رأی عراق
2 تو تا ز خراسان شده ئی بر دم تو کس می نزند دم بجز از نای عراق
1 گفتم بدل ار چه وقت گفتار نبود در پاش فکندی سرو او یار نبود
2 دل گفت که گر جان رود اندر سر او غم نیست هر آنچه رفته انگار نبود