آن بت که نکرده از ابن یمین فریومدی رباعی 385
1. آن بت که نکرده ام غمش فاش هنوز
چون دید مرا بسته غمهاش هنوز
...
1. آن بت که نکرده ام غمش فاش هنوز
چون دید مرا بسته غمهاش هنوز
...
1. در عشق من و تو هر دو ایمایه ناز
نو شد بجهان قصه محمود و ایاز
...
1. تا کرد در جود کف راد تو باز
در ناز و نعیم غرقه اند آز و نیاز
...
1. گفتیم بدانماه کلهدوز امروز
کی طالع دلبری ز حسنت پیروز
...
1. در جستن دوستی که باشد دمساز
عمری چپ و راست گشتم و شیب و فراز
...
1. پروانه صفت در آتشم زاندم باز
کز باد اجل فروشد آنشمع طراز
...
1. رفتند و ز رفتگان یکی نامد باز
تا با تو بگوید سخن از پرده راز
...
1. دادم بتو دل بوی تو نشنیده هنوز
نا دیده تمام رنگ تو دیده هنوز
...
1. یا رب تو جمال آن مه مهر انگیز
آراسته ئی بسنبل عنبر بیز
...
1. با خوش پسری بحسن چونشمع طراز
گشتم نفسی بنرد بازی دمساز
...
1. ای یاد تو مونس روان همه کس
وی نام تو صیقل زبان همه کس
...
1. بگرفتمش آن زلف پر از تاب بترس
بوسیدمش آن لب چو عناب بترس
...