بنگر بفروغ شمع از ابن یمین فریومدی رباعی 361
1. بنگر بفروغ شمع وانطلعت و چهر
اندوده بدود آتشین روی سپهر
...
1. بنگر بفروغ شمع وانطلعت و چهر
اندوده بدود آتشین روی سپهر
...
1. من برکشم این پیرهن زهد ز سر
پس در کشمت همچو قبا تنگ ببر
...
1. چون چشم گشاد نرگس از خواب خمار
مستانه همیگفت که رو باده بیار
...
1. هنگام سپیده دم گل سیب نگر
ز آب بقمش نقطه ز ده باد سحر
...
1. چون یافت تن از خلعت شه زینت و فر
نیکو سخنی گفت درینمعنی سر
...
1. هنگام بهارست بتا باده بیار
کاراسته شد بزم طرب همچو نگار
...
1. جز لعل لبت که در سخن سفت گهر
هرگز نشنیدم که سخن گفت گهر
...
1. هر چند که پیریم و ضعیفیم و نزار
والات وادات کار افتاده ز کار
...
1. تدبیر تو چون باز ندارد تقدیر
میرو ره تقدیر نه راه تدبیر
...
1. اینهم بشنو ای پسر نیک اختر
از زر مطلب همین زر و هیچ دگر
...
1. ما تشنه لبانیم می ناب بیار
سرمایه پای بند اصحاب بیار
...
1. در هجر تو از آه من و خون جگر
هم صبح اثر دارد و هم شام خبر
...