هر شاه و گدا که از ابن یمین فریومدی رباعی 337
1. هر شاه و گدا که رخ نماید برود
هر نیک و بدی که پیشت آید برود
1. هر شاه و گدا که رخ نماید برود
هر نیک و بدی که پیشت آید برود
1. ز آوردن خلق سوی صحرای وجود
گر عاشق و معشوق نبودی مقصود
1. رویت که ازو ماه خجل سار شود
زلفت که در او باد گرفتار شود
1. هر کو ز طریقه ددی دور بود
باید که همیشه از بدی دور بود
1. گر جان من اندر سر او خواهد شد
سهلست که در وجه نکو خواهد شد
1. هر تن که خدای را بجانی ارزد
باید که ترا نیز بنانی ارزد
1. هرچ آن هنر جمله بزرگان باشد
و اسباب سیادت سترکان باشد
1. شبها دل من بسا که عیاری کرد
در کوی هوس رندی و شطاری کرد
1. هر چند که عمرم نه بسامان گذرد
سهلست که عاقبت بهر سان گذرد
1. هم سهم سعادت بهدف باز رسید
هم لؤلؤ لالا بصدف باز رسید
1. هر چیز کزو هستی تو پیدا شد
هم اوست که گه خامش و گه گویا شد
1. غریب اگر چه وزیر شه جهان باشد
همیشه میل دلش سوی خانمان باشد