1 رخسار تو آئینه دیرینه ماست ما شاهد و دیدار تو آئینه ماست
2 آن جامه شاهی که باطلس ندهیم در صومعه آن خرقه پشمینه ماست
1 وقت طرب و مستی هشیارانست کاطراف چمن کلبه عطارانست
2 از هر طرفی شکوفه پران گشته چون نامه اعمال نکو کارانست
1 زلفت که دلم بسته بموئی دارد صد شیفته بر هر سر کوئی دارد
2 جز مردم چشم من از آن شیفتگان کس نیست بر تو کآبروئی دارد
1 گیرم که بصد رسید عمریکه تر است آخر نه که اندر پی آن روز فناست
2 خاک آب حیاتت چه فرو خواهد خورد آخر بهوا چو آتشت میل چراست
1 لعلت بشکر خنده همیبارد جان عکس رخ تو بدیده بنگارد جان
2 جان ابن یمین بهر نثار قدمت دارد صنما ورنه چرا دارد جان
1 چون چشم خوشت نرگس اگر رنجورست داند همه کس که این ازان بس دورست
2 بیماری چشم تو و نرگس هیهات نرگس یرقان دارد و او مخمورست
1 ایدل اگرت مال شد از دست بدر باکی نبود چو میرود عمر بسر
2 گیرم بزر و نقره چو قارون شده ئی چون عمر نباشد چه کنی نقره و رز
1 در حال که جانان برم آید برود و اندر پی آن رخ نماید برود
2 زان گریه کنم چو ابر کانماه چو برق حالی که نقاب وا گشاید برود
1 زلف تو که سرگشته بکردار منست آشفته تر از حال من و کار منست
2 سودای وی از دماغ بیرون نکنم هر چند کزو شکست بازار منست
1 تن در غمش از هلال باریکترست و آنماه شب چارده ز من بیخبرست
2 او خنده زنان چون گل و چون ابر مرا با گریه بهم ناله و سوز جگرست