آن دم که خم عشق از ابن یمین فریومدی رباعی 265
1. آن دم که خم عشق بجوش آمده بود
جان از سر مستی بخروش آمده بود
...
1. آن دم که خم عشق بجوش آمده بود
جان از سر مستی بخروش آمده بود
...
1. چشمم چو بر آن رسته دندان افتاد
از دیده من گوهر غلطان افتاد
...
1. چون سرو سهی قد تو پیراسته شد
چون لاله بعنبر رخت آراسته شد
...
1. خورشید نماز شام چون روی تو دید
کرد از تو حجاب و روی در پرده کشید
...
1. خوش باش که جز تو دگری نیست پدید
وز آخرت الا خبری نیست پدید
...
1. خطش رقم غالیه بر ماه کشید
چشم بد از و دور که دلخواه کشید
...
1. خصمت که عناد با تو آغاز کند
چون کوف بود که قصد شهباز کند
...
1. خوشتر ز لب آن بت چین نوش که دید
نازکتر از انحلقه آن گوش که دید
...
1. دل خون شد و فریادرسی راست نکرد
خوشتر ز غمت همنفسی راست نکرد
...
1. در هجر تو از من اثر وعین نماند
کی وصل تو بینم چو مرا عین نماند
...
1. در حال که جانان برم آید برود
و اندر پی آن رخ نماید برود
...
1. دلبر شب دوش چون ز رخ پرده گشود
مه کرد طلوع و نور بر نور فزود
...