1 ای از فلکت سهم سعادت شده تیر وی از قلمت فایده ها یافته تیر
2 از حکم تو هر که سرکشد خوشه صفت هر موی که روید از تنش باشد تیر
1 ای زلف دلاویز تو بر روی تو خوش وی شعبده نرگس جادوی تو خوش
2 آیا بود آنکه با تو بینم خود را سر سوی سر آورده چو ابروی تو خوش
1 هر کس که ره و رسم جهان نیک شناخت از بهر اقامت اندرو خانه نساخت
2 این کهنه رباط را عمارت چه کنی آخر چو بدیگرانش باید پرداخت
1 گلدسته برخسار تو چون کرد نظر گفتا که نیم از تو بخوبی کمتر
2 رخسار تو گفت ار چه چنینست ولیک بر بسته دگر باشد و بر رسته دگر
1 مائیم و می ناب و بتی خوب سرشت نه بیم ز دوزخ و نه امید بهشت
2 گر دوست بدستست فراغت دارم از کعبه و بتخانه و محراب و کنشت
1 تا دست در آنزلف مشوش زده ام عاشق نیم ارانک دمی خوش زده ام
2 برخیز و قدم رنجه کن ایدوست ببین کز دست تو در خویشتن اتش زده ام
1 دلدار بیامد دو سه گامی ز پیم پنداشت مگر که هست در جام میم
2 چون دید مرا کیسه تهی همچو رباب برگشت و دمی داد بکردار نیم
1 کس تیغ چو پهلوان ایران نزدست خنجر به ازو رستم دستان نزدست
2 زخمی که سپهبد جهان حیدر زد حقا که ابو لولوئه به زان نزدست
1 بنگر که صبا باز چه نیرنگ آورد در باغ چه لعبتان خوشرنگ آورد
2 ز آنها همه با گل صفت روی تو گفت مسکین گل نازک از حیا رنگ آورد
1 روزی که دلم شدی بخوبان مایل بودی ز وصالشان مرادم حاصل
2 آنروز چنان شد که نمیاید باز و آن میل که داشت همچنان دارد دل