آن بت که دمی جفا از ابن یمین فریومدی رباعی 217
1. آن بت که دمی جفا فراموش نکرد
با ما نفسی دست در آغوش نکرد
...
1. آن بت که دمی جفا فراموش نکرد
با ما نفسی دست در آغوش نکرد
...
1. آنرا که دماغ و عقل باهش باشد
با بزم تو از بهشت خامش باشد
...
1. اسباب سعادات مرا مجتمع اند
گفتار مرا اهل خرد مستمع اند
...
1. آنها که چو شانه بر سران میتازند
چون شانه بدستبوس تو مینازند
...
1. آن سبزه که گرد لعل کانی گردد
پیوسته برای دلستانی گردد
...
1. آن دل که بر او مهر تو تابان باشد
میسوزد و شمعوار خندان باشد
...
1. اسبی که مرا میر شرفشه بخشید
هرگز نه جوانش دید و پیری بشنید
...
1. اجرام فلک دور بکام تو کنند
فهرست سعادات بنام تو کنند
...
1. از بهر جهان غم مخور ای نادان مرد
کانکس که نخورد غم جهان آسان کرد
...
1. الچی ز من ار نرد پیاپی ببرد
عیبم مکنید کان نه الچی ببرد
...
1. آنرا که زر و سیم بد ار زیز نماند
سهلست دلا گر بتو هم چیز نماند
...
1. ایدل چه کنی طرب که فانی باشد
با غم بنشین که جاودانی باشد
...