خطی که ز روی آن از ابن یمین فریومدی رباعی 205
1. خطی که ز روی آن سمنبر برخاست
گفتی که ز گل بنفشه تر برخاست
...
1. خطی که ز روی آن سمنبر برخاست
گفتی که ز گل بنفشه تر برخاست
...
1. کس همچو من ار گهر توانستی سفت
بر اوج فلک زناز میبودی جفت
...
1. شاه عادل چون بکام دل ببزم می نشست
بر جبین آفتاب از شرم رویش خوی نشست
...
1. ای بخت جوان بیاو در ساغر پیچ
دست خرد پیر بساغر بر پیچ
...
1. ای دیده دلم از تو زیانها بر هیچ
وی لعل تو دادهام زبانها بر هیچ
...
1. هر زن که ز عشقبازی آری بنکاح
باشد ز فساد عقل ازو چشم صلاح
...
1. ای شکر گفتار تو سرمایه روح
وی لعل گهر بار تو پیرایه روح
...
1. جان تازه کند لعل در افشان ز قدح
با دل دهد از زمرد سوده فرح
...
1. ای گشته خجل ز انرخ گلگون گل سرخ
غرقه شده از رشک تو در خون گل سرخ
...
1. ای بنده بالای تو سرو آزاد
همچون تو بتی مادر ایام نزاد
...
1. این چرخ سراسیمه بیفایده گرد
چون قسمت ارزاق خلایق میکرد
...
1. آن بت که بر او غیرت مه می باشد
دائم ز ویم حال تبه می باشد
...