1 تا سقف سپهر نیل پیکر بر پاست از جمله شهان اگر همیپرسی راست
2 شاهی بکرم چو ناصر ملت و دین دارای جهان امیر ابوبکر نخاست
1 تا یار بحج رفت ز ما ببریدست جرمی چو نکردیم چرا ببریدست
2 از مروه و مروت اینقدر آوردست کز صحبت اخوان صفا ببریدست
1 تا بر مه تابانش ز عنبر قوس است ما را چو سپاهیان نظر برقوس است
2 وقتی که بتم کمان کشد تا بن قوس بینی که مه چهارده در قوس است
1 تن در غمش از هلال باریکترست و آنماه شب چارده ز من بیخبرست
2 او خنده زنان چون گل و چون ابر مرا با گریه بهم ناله و سوز جگرست
1 تا دیده من دید زهر خوبترت بیخوابم از اندیشه روی چو خورت
2 اقبال بر آتش دلم آب زند گر باد قبول آید از خاک درت
1 تا آبله رخ بر رخ دلدار ز دست بر حسن هزار مهر پرگار ز دست
2 گوئی که مگر بلبل شیدا بصبوح بر گل ز سر نشاط منقار ز دست
1 تا چند کشم صد ضرر از چشم خوشت هرگز نشوم بر حذر از چشم خوشت
2 چون نرگس و زر کنم من از دیده برون تا دل بخرد یک شرر از چشم خوشت
1 تا رست بگرد شکرت شاخ نبات عشاق تو کردند صفتهاش اثبات
2 گفتند که دود لاله در غنچه رسید یا آبحیات شد نهان در ظلمات
1 تا روی ترا بدیدم ایعشوه پرست در دیده من نقش خیال تو نشست
2 جز مردم دیده ستمدیده من بر آب روان کس دگر نقش نبست
1 تا بسته نگردد بکل ابواب حیات وز تن نشود منقطع اسباب حیات
2 امید توان داشت که آید بصفا از تیرگی محنت و غم آبحیات