1 اگر در حوادث که پیش آیدت بدرگاه ایزد پناهد دلت
2 ور از امر و نهیی که فرمود حق نه افزاید ایچ و نه کاهد دلت
3 چنان خاص درگاه یزدان شوی که یابی ازو هر چه خواهد دلت
1 بگاه فقر توانگر نما-ز همت باش که گر چه هیچ نداری بزرگ دارندت
2 نه آنکه با همه هستی شوی خسیس مزاج شوی اگر تو چو قارون گدا شمارندت
1 بزرگان عراقی را بگوئید که چاکر بسکه اینجا بینوازیست
2 از اینجا رجعتش سوی خراسان درین ده روزه باشد غاینش بیست
3 گر اصحاب خراسانش بپرسند که در ملک عراق اهل کرم کیست
4 چو اینجا از کرم نشنید بوئی جواب آن چه گوید مصلحت چیست ؟
1 بنام ایزد زهی خرم سرائی که چون فردوس اعلی دلگشایست
2 هواش از اعتدال طبع دائم چو انفاس مسیحا جان فزایست
3 غبار آستانش از خوش نسیمی بسان ناف آهو مشک زایست
4 درو گر سوز باشد مشک و عودست و گر نالد کسی آن چنگ و نایست
1 بروز نکبت اگر برج قلعه فلکت چو شاه کوکبه چرخ منزل و مأواست
2 یقین بدان و برو ظن مبر بهیچ طریق که برج و باروی او همچو دامن صحراست
3 ولی چو لشکر دولت رخ آورد بمصاف سواد دامن صحرا چو قلعه میناست
4 بدان قدر که تو جدی نمائی و جهدی گمان مبر که دگرگون شود هر آنچه قضاست
1 پادشاهی نزد اهل معرفت آزادگیست هر که بند آرزو بگشاد از دل پادشاست
2 گرد و خاک آستان کلبه آزادگی گر خرد دارد کسی چشم خرد را توتیاست
3 ره بمعنی بر که در صورت بهم ماند دونی از یکی خیزد شکر و ان یک ز بهر بوریاست
4 گر صفا خواهی ره وحدت سپر زیرا که آب ز امتزاج خاک باشد که گهی گر بی صفاست
1 بهر روزی بهر دری چه روی ای ز ضعف دل اعتقاد تو سست
2 چه بری آبروی چون نانی نخورد کس از آنچه روزی تست
3 گر نیوشی و گر نه من گفتم گفتنی ها تمام راست و درست
1 با فلک دوش بخلوت گله ئی میکردم که مرا از کرم تو سبب حرمان چیست
2 اینهمه جور تو با مردم فاضل ز چه خاست وینهمه فضل تو با جاهل و با نادان چیست
3 فلکم گفت که ایخسرو اقلیم هنر هست معهود چو این مشغله و افغان چیست
4 در زوایای فلک چشم بصیرت بگشای با همه فضل برون آر که بی نقصان چیست
1 بردم بنزد خواجه شکایت ز رنج فقر گفتم دوای این بکف همت شماست
2 بر حال من چو یافت وقوف تمام گفت زین رنج غم مخور که دوایش بدست ماست
3 از من گرفت باز طعام و شراب و گفت اول علاج مردم بیمار احتماست
1 بزرگوار امیری که زبده کرم است در انتساب حسینی و سیرتش حسن است
2 سر اکابر سادات مشرق و مغرب عماد دولت و ملت علی بن حسن است
3 ملک صفات بزرگی که نطق فایح او شکست رونق بازار نافه ختن است
4 ز نور مشعله رای انورش برقی فروغ شمع زر اندود نیلگون لگن است