خدائی که بنیاد از ابن یمین فریومدی قطعه 109
1. خدائی که بنیاد هستیت را
بروز ازل اندر افکند خشت
1. خدائی که بنیاد هستیت را
بروز ازل اندر افکند خشت
1. در جهان هر چه میکنند عوام
نزد خاصان رسوم و عاداتست
1. دانی بزرگمهر حکیم جهان چه گفت
بشنو که بشنود سخن هر که عاقلست
1. دی شنیدم که ابلهی میگفت
پدر من وزیر خان بودست
1. دی مرا گفت محترم یاری
که دلم هیچ راز ازو ننهفت
1. دیدم آنکس را که باز همتش
گاه صید باز سیمین طبل ساخت
1. در جهان هیچ به از عزلت و تنهائی نیست
وین سعادت ز در مردم هرجائی نیست
1. در بهشت است هر که در وطنش
نعمتی هست و جیق و واقی نیست
1. دی گفت دوستی که مرا موی رو سفید
بس زود گشت گر چه که آنهم تباه نیست
1. در زبان فارسی فرقی میان دال و ذال
یاد گیر از من که این نزد افاضل مبهم است
1. رزق مقسوم و وقت معلومست
ساعتی بیش و لحظه ئی پس نیست
1. رسد ایدل بتو روزی تو بیسعی ولیک
از گدا طبعی خویشت هوس خواستن است