1 بخور بنوش بپاش و بدان که حاصل عمر خرد نداشت کسی کو بدیگری بگذاشت
2 منه ذخیره که بسیار کس ز غایت حرص نهاد گنج بصد رنج و دیگری برداشت
1 بگفتار اگر درفشاند کسی خموشی به بسیار از آن بهترست
2 خردمند خامش بود چون صدف اگر خود درونش پر از گوهرست
1 براه راست توانی رسید در مقصود تو راست باش که هر دولتی که هست تراست
2 تو چوب راست بر آتش دریغ میداری کجا بآتش دوزخ برند مردم راست
1 تا توانی التماس از کس مکن خاصه از ناکس که آن عین خطاست
2 گر دهد ، مانی بزیر منتش ور ندادت آبرویت را بکاست
3 گر کشد نفست بلاها صبر کن زانکه عز صبر به از ذل خواست
1 ترک و تجریدست زاد اندر طریق راه حق هر که دارد توشه ئی او را امید مخرجست
2 نردبان سازی ز همت روح را گاه عروج در طریق حق براق رهنوردت مسر جست
3 هر که جان دارد تو آزادیش را هرگز مجوی تا در آنصورت که او دارد چه معنی مدرجست
4 شر اندک خوار مشمر زانکه اصل فتنه ها کاندر ایران بود و در توران ز خون ایر جست
1 تو ز من برتری اگر جستی گفت آنکو ز حالت آگاهست
2 گر چه فخرست ظن مبرکه بدین دست عارت ز عرض کوتاهست
3 نه که تبت یدا ابی لهب است جاش بالای قل هواللهست
1 تعیین دال و ذال که در مفردی فتد ز الفاظ فارسی بشنو زانکه مبهمست
2 حرف صحیح ساکن اگر پیش ازو بود دالست ورنه هر چه جز این ذال معجمست
1 جهان لطف و کرم تاج ملک خواجه علی توئی که کس ز تو شد هر که در زمانه کس است
2 طبیعتی است در احیای مکرمات ترا که هست خاصیتش آنکه عیسوی نفس است
3 بجز خیال کسی شبروی نیارد کرد در آن دیار که سر پاس پاس تو عسس است
4 بهر مهم که نهد رای تو قدم در پیش هزار منزل ازو آفتاب باز پس است
1 جهان از بهر یکتن نیست تنها یقین میدان درینمعنی شکی نیست
2 مپنداری که هر جا هست تاجی ز بهر آن مهیا تارکی نیست
3 سلامت با قناعت توأمانند چو آز اندر زمانه مهلکی نیست
4 اگر صد اسب داری در طویله ترا مرکب از آنها جز یکی نیست
1 جمعی اقاربم طمع خام بسته اند در ملک ریزه ئی که بدانم تعیش است
2 زینگونه ناپسند کجا مرتکب شود هرگز کسی که با خرد و رای وباهش است
3 اندوهناک و خشمگن است از طمع مدام هر یک ازین گروه که گویا و خامش است
4 من قانعم هر آنچه مرا میدهد خدای کارم از آن مدام نشاط است و رامش است