1 گر خرد یار تست ابن یمین بر طرب نه بنای کارت را
2 زانکه چندان تفاوتی نکند بد و نیک تو کردگارت را
1 لطفی کن وز سگ صفتان آرزو ببر کاندر نهاد گرگ شبانی میش نیست
2 هر جا که صیت مکرمت آنجا قویترست آواز طبل و حسرت روباه بیش نیست
1 هر کس که حال دینی و عقبی شناخت او زین بس ملول حال بدان سخت مایل است
2 چیزیکه هست مرتبه اولش هلاک ترسان بود ز آخر او کو نه غافل است
3 و آنچیز کآخرش بجز از مرگ هیچ نیست دانی که رغبتش نکند هر که عاقل است
1 فاقه را کرده باشد استقبال هر که ممسک بود بوقت حیات
2 در جهان میزید چو درویشان بینوا تا رسد زمان وفات
3 زو حساب توانگران خواهند چون در آید بعرصه عرصات
1 یفلک با من اگر بد کنی ار نیک رواست نه مرا از تو هراس و نه بتو امیدست
2 ور دلم محنت دور تو کشد باکی نیست رسم محنت کشی اهل هنر جاویدست
3 تیر گردون همه انواع فضایل دارد لیک در ملک طرب کامروا ناهیدست
4 هر کمالی که مرا هست تو نقصان بینی چه کنم عود ز جهل تو چو شاخ بیدست
1 هر که در صبح از بگه خیزی در دل از مهر حق چراع افروخت
2 هر چه خاشاک راه او میشد بر سر آتش فناش بسوخت
3 آدمی زاد را طریق معاش باید از آدم صفی آموخت
4 آدم از ما بدانش افزون بود او بهشتی بحبه ئی بفروخت
1 مرا مهر خسرو چو تابان شود چه باک ار بود خصم با کین و تاب
2 چو رخشان کند رخ ز شرق آفتاب زحل خواه گوتاب و خواهی متاب
1 شکر ایزد اگر نماند زرم بحر طبعم هنوز پر گهرست
2 نزد جوهر شناس بینا دل عقد در چون بود چه جای زرست
3 ماه را در منازل علوی فکر من پیشوا و راهبرست
4 ز آتش خاطر اثیر وشم شعله آفتاب یک شررست
1 چشم پدر از هجر تو پوشیده چو گردید فرزند دل افروز من ای بدر منیرا
2 پیراهن خود تحفه فرست ای پسر و گوی القره علی وجه ابی یات بصیرا
1 بر کاتبان خویشتن املای بد مکن چون سر زدند از پی تحریر خامه را
2 املا نگر که بر چه نویسندگان کنی و ایشان بحضرت که نویسند نامه را