1 من ار چند باری بدل گفته ام که چون هست کار جهان منقلب
2 جهان جهانرا بشادی گذار مکن خویشتن را بغم مضطرب
3 ولیکن دل خسته هم روز غم بشب چون رساند بلهو و لعب
4 چو چرخ کهن هر دم از نو غمی نهد پیش من حیث لا یحتسب
1 هر کس که توبه کرد بدور گل از شراب کی توبه اش قبول کند غافر الذنوب
2 تائب شدن بدور گل از لطف طبع نیست ساقی بیار باده علی رغم من یتوب
3 قطع تعلق از همه لذات کرده ام الا ز جام باده صافی و روی خوب
1 مرا مهر خسرو چو تابان شود چه باک ار بود خصم با کین و تاب
2 چو رخشان کند رخ ز شرق آفتاب زحل خواه گوتاب و خواهی متاب
1 هر چند که در خلاف وعده مشهور جهان شدی چو عرقوب
2 با اینهمه نزد من عزیزی چون یوسف مصر نزد یعقوب
1 یکچند روز من ز سیهکاری فلک بودی چنانکه فرق نمیکردمش ز شب
2 و اکنون چنان شدست که در چشم من چو روز کافور فام گشت شب عنبرین سلب
3 بر رغم روزگار بتوفیق کردگار با سعد گشت نحسم و اندوه با طرب
4 جور و جفای چرخ سر آمد بفضل حق اکنون ز خار میدهد از بهر من رطب
1 یک دو سیمین تن و یاری دو سه چاریم بهم خورده هر روز منی پنج شش از باده ناب
2 هفته ئی مجلس ما طعنه زن هشت بهشت بود و امروز تهی گشت صراحی ز شراب
3 ای تو در طاق نه ابروی فلک جفت کرم وقت ما را بمنی ده می گلگون دریاب
1 هست همچون نمونه سخنت ز آنچه داری تو در بدن محجوب
2 کر درونت بد است گفتت بد ور درون تو خوب گفتت خوب
1 اهل هنر را کنون خطبه بنام منست ملک سخن گستری جمله بکام منست
2 نقد سخن چون روان بر سر بازار فضل چون نشود چون بر او سکه بنام منست
3 روز و شب من یکیست بر ره ظلمت ز نور صبح دوم از ضمیر همدم شام منست
4 بر سر میدان صبر رفته بجولان منم توسن نفس حرون سخره ورام منست
1 ایخسرو زمانه که ارکان ملک و دین الا بیمن عدل تو محکم اساس نیست
2 بر بام قصر جاه تو کان چرخ هفتم است کیوان چو هندوان بجز از بهر پاس نیست
3 جام جهان نمای که خوانندش آفتاب در بزم تو بغیر زر اندوده طاس نیست
4 نسبت نمیکنم کف راد ترا بکان کان ممسک است و در کف تو احتباس نیست
1 آرزومندی بدرگاه عبودیت مرا همچو الطاف خداوندی ز غایت در گذشت
2 چشم آن دارم ز لطف حق که بینم روی تو زانکه حرمان مرادم از نهایت در گذشت