1 گر خرد یار تست ابن یمین بر طرب نه بنای کارت را
2 زانکه چندان تفاوتی نکند بد و نیک تو کردگارت را
1 گنهی میکنم کنون پنهان ایزد آنرا نمیکند پیدا
2 کرم ذوالجلال ازین بیش است که کند یاد آن بروز جزا
1 فراخ دستی ز اندازه مگذران چندان که آفتاب معاشت بدل شود بسها
2 نه نیز پیرو امساک را زبونی کن چنانکه دامن همت دهی ز دست رها
3 وسط گزین که گزیدست سید عربی بدین حدیث که خیر الامور اوسطها
1 قطعه ئی نزد من رسید امروز از سخنهای قدوه الشعرا
2 مرتضی افضل و یگانه دهر فخر سادات و زبده النقبا
3 آن سخن پرور هنر گستر و آن نکو سیرت خجسته لقا
4 و آنکه با صد هزار دیده فلک جز به احول نبیندش همتا
1 مرا فلک بمواعید میفریفت ولیک از آن هزار یکی با رهی نکرد وفا
2 زمانه چند گهی در هوای بوک و مگر غرور داده بامید ثم خیر مرا
3 چو زان غرور بجز رنج دل نشد حاصل ملول گشت ز اصحاب منصب والا
4 بحسب حال خود اینک بصورت تضمین بر اهل معرفت این بیت میکنم املا
1 مرا پیشه شعرست و در وقتها اثرها پدید آید از پیشهها
2 چو تیغ زبان اندر آرم ز کام کنم از هِژَبْران تهی بیشهها
3 ز تیغ زبان من آن کس که او نیارد به خاطر در اندیشهها
4 سرانجام داند که بر پای خود ز نابخردی میزند تیشهها
1 منم ابن یمین که نتوان کرد جز بمن انتساب شعر مرا
2 در میان سخنوران باشد فضل فصل الخطاب شعر مرا
3 نتوان کرد نسخ تا به ابد همچو ام الکتاب شعر مرا
4 نبود فرق در جهانگیری ذره آفتاب و شعر مرا
1 علاء دولت و دین آصف سلیمان فر زهی جناب تو ارباب فضل را مأوا
2 ز حادثات کسی کالتجا بجاه تو کرد درآمد از تف دوزخ بسایه طوبی
3 توئیکه گوهر مدحت بنظم ابن یمین ز راه مرتبه گشتست زیور دنیا
4 منم که نام تو در هر هنر که نام برند کناره کرد بتابید شعرم از شعرا
1 منور شد به شمس دولت و دین دو گیتی چون هم این دارد هم آن را
2 خرد در جنب ذات پاک اصلش فروتر از هجین دارد هجان را
3 شکست تیر را در عهد کلکش سپهر اندر کمین دارد کمان را
4 به قصد جان بدخواهانش مریخ کشیده در سنین دارد سنان را
1 مده دل ز دست ارغمی هست و خوفی که آید دو چندانت شادی و یسرا
2 نه ایزد چنین گفت در وحی منزل مع العسر یسرا مع الیسر عسرا