1 بزرگان عراقی را بگوئید که چاکر بسکه اینجا بینوازیست
2 از اینجا رجعتش سوی خراسان درین ده روزه باشد غاینش بیست
3 گر اصحاب خراسانش بپرسند که در ملک عراق اهل کرم کیست
4 چو اینجا از کرم نشنید بوئی جواب آن چه گوید مصلحت چیست ؟
1 صحت و امن هست و وجه معاش گر نباشی شکور کفرانست
2 شکر انعام منعم ار نکنی آن نه کفران که عین کفرآنست
3 هست کفران فزون ز کفر از آن که مثنی کفر کفرانست
1 هر یکی از شهان بوقت شکار صید دیگر کند بقوت بخت
2 شاه یحیی چو عزم صید کند شهریاران رباید از سر تخت
3 باد پاینده تا جهان گیرد بمساعی بخت و بازوی سخت
1 یک دو سیمین تن و یاری دو سه چاریم بهم خورده هر روز منی پنج شش از باده ناب
2 هفته ئی مجلس ما طعنه زن هشت بهشت بود و امروز تهی گشت صراحی ز شراب
3 ای تو در طاق نه ابروی فلک جفت کرم وقت ما را بمنی ده می گلگون دریاب
1 بگفتار اگر درفشاند کسی خموشی به بسیار از آن بهترست
2 خردمند خامش بود چون صدف اگر خود درونش پر از گوهرست
1 شاعرانی که پیش ازین بودند گر ز منشان بجاه برتری است
2 این نه تنها ز شعر دان که مرا با یکایک درین برابری است
3 اینزمان نیز شاعران هستند که تو گوئی که هر یک انوری است
4 لیک پیوسته با هنرمندان رسم گردون دون ستمگری است
1 اگر در حوادث که پیش آیدت بدرگاه ایزد پناهد دلت
2 ور از امر و نهیی که فرمود حق نه افزاید ایچ و نه کاهد دلت
3 چنان خاص درگاه یزدان شوی که یابی ازو هر چه خواهد دلت
1 دی گفت دوستی که مرا موی رو سفید بس زود گشت گر چه که آنهم تباه نیست
2 لیکن هنوز موسم آن نیستت برو مور اخضاب کن که بشرع این گناه نیست
3 دادم جواب و گفتمش ای آنکه در جهان از دوستان یکی چو توام نیکخواه نیست
4 دانی سر خضاب چرا نیستم از آنک باز سفید کم ز کلاغ سیاه نیست
1 عقل با روح قدس گفت که فردوس برین هیچ دانی بخوشی بر چه مثال افتادست
2 روح قدسی ز سر حیرت و دانش گفتش بخوشی راست چو گرمابه علیا با دست
1 قطعه ئی نزد من رسید امروز از سخنهای قدوه الشعرا
2 مرتضی افضل و یگانه دهر فخر سادات و زبده النقبا
3 آن سخن پرور هنر گستر و آن نکو سیرت خجسته لقا
4 و آنکه با صد هزار دیده فلک جز به احول نبیندش همتا