چهار چیز بچار از ابن یمین فریومدی قطعه 826
1. چهار چیز بچار دگر بود محتاج
بیان کنم اگر آنرا تو مستمع باشی
...
1. چهار چیز بچار دگر بود محتاج
بیان کنم اگر آنرا تو مستمع باشی
...
1. چهار چیزست آئین مردم هنری
که مردم هنری زین چهار نیست بری
...
1. چون رسد روزی به وقت خویشتن
زحمت جستن چه بر خود مینهی
...
1. چنان زندگانی کن ای نیک رای
بوقتی که اقبال دادت خدای
...
1. خداوندا همیشه بود ما را
کتان و صوف و کمخاو عتابی
...
1. خسروا قدرت آن بینمت از لطف خدای
که بکتان مدد از پرتو مهتاب دهی
...
1. خداوندا بر این عالیجنابت
کزو دارد فلک صد شرمساری
...
1. خداوندا بحق آن کرامت
که ما را در ازل کردی گرامی
...
1. دیده ام اکثر ممالک را
به ندیدم ز ملک تنهائی
...
1. دلا تفرج فردوس اگر همی طلبی
بیا و نزهت فردوس بین در این طنبی
...
1. در قصه شنیدیم کزین پیش بزرگی
یک بدره زر داد بیک بیت فلانی
...
1. دلا پاس این یکسخن گوش دار
که دارد خواص دم عیسوی
...