1 بدرگاه عماد دولت و دین که هست ابن یمینش بنده از جان
2 دو سه فصل از مهمات ضروری کنم معروض اگر داری سر آن
3 بدان امید کاندر وقت فرصت کند معلوم رأی شاه ایران
4 نظام ملک و ملت شاه یحیی که باد از شرق تا غربش بفرمان
1 زندگانی بکنج عافیتی بیمشقت چو میتوان کردن
2 پس چرا بر و بحر پیمائی ای سلیم از برای نان خوردن
1 بجای هیچکس اندر زمانه بد نکنم اگر هزار بد آید ازو فرا پیشم
2 روم بحضرت داد ار خود نیاز برم بجز دعا نرود هیچ تیر از کیشم
3 دعا کنم که مرا از بدیش ایمن دار نه آن کنم که بجای بدی بد اندیشم
4 خدای هست گواه من اندرین حالت غرض دعای ویم نیست داعی خویشم
1 کردم سئوال از کرم خواجه حاجتی بیرون ز وعده ئی نشنیدم جواب او
2 طبعش بگاه وعده بود راست چون سحاب با رعد و برق لیک نبارد سحاب او
3 نی ابر باز میشود از روی آسمان تا بر کنم دل از اثر فتح باب او
4 نی قطره ئی همی چکد از ابر تیره دل تا آتش جگر بنشانم بآب او
1 سخن فرزند جان و بکر فکرست بهر نا اهل و دون نتوانش دادن
2 چنین فرزند دشوارت دهد دست بود عیبی ز دست آسانش دادن
3 سخن بکری بود پرورده فکر که بر جان میتوان فرمانش دادن
4 چنین بکری ز عاقل نیست لایق بدست این و دست آنش دادن
1 اگر تو در کلام الله نون ساکن و تنوین بدشواری همی گوئی کند ابن یمین آسان
2 شود پیدا بحرف حلق و اندریر ملون مدغم بود مقلوب بایا و شود در مابقی پنهان
1 ای صبا با صاحب صاحبقران اصف ثانی جلال ملک و دین
2 یوسف طاهر نسب کز رای پیر هست با بخت جوانش همنشین
3 آنکه بهر بخشش اش می پرورند کان و دریا گوهر و در ثمین
4 وانکه بار حملش ار گردون کشد در زمانه آرام گیرد چون زمین
1 زینسان که دور مانده ز یاران جانی ام مردن هزار بار به از زندگانی ام
2 ایچرخ بیوفا چه شود گر ز روی مهر بار دکر بآن مه تابان رسانی ام
3 ای بخت اگر بخاک درش جادهی مرا بر مسند سعادت و دولت نشانی ام
1 ای نسیم سپیده دم بگذر از سر لطف بامداد پگاه
2 بجناب رفیع افضل دهر قطب اقطاب شیخ فضل الله
3 آنکه درشان او بود منزل آیت رفعت و جلالت جاه
4 وانگه باشد بخدمتش بر در پشت گردون بسان حلقه دو تاه
1 الا ایصبا خدمتم عرضه دار بدرگاه دستور با زیب و زین
2 سرسرکشان کز بلندی قدر همی بسپرد تارک فرقدین
3 اگر بگذرد برق تیغش بکوه بلرزد چو سیماب در کان لجین
4 ز بیم سخای در افشان کفش شود زرد رخ همچو بیجاده عین