1 دو قرص نان اگر از گندم است اگر از جو دو تای جامه اگر کهنه است اگر از نو
2 بچار گوشه ایوان خود بخاطر جمع که کس نگوید از اینجای خیز و آنجا رو
3 هزار بار نکو تر بنزد ابن یمین ز فر مملکت کیقباد و کیخسرو
1 غیر این اصطرخ پر ماء معین کس نشان داد آسمانی بر زمین
2 میوزد از روی آبش باد صبح میفشاند روح قدسی آستین
3 میدهد از سدره و طوبی نشان بر کنار او درخت صف نشین
4 مطربانش بر درختان میزنند شادی دلرا نواهای حزین
1 دلا در نیک و بد بی اختیاری چنین آمد ز بدو فطرت آئین
2 بهر نیکی سزای آفرینی بهنگام بدی در خورد نفرین
3 اگر خود فی المثل مقدار کاهیست که بر احسان همی یابند تحسین
4 محاسب روز محشر چون کریمست میندیش از حساب تیره چندین
1 در پی آنه کار به گردد در تکاپوی هر طرف جستیم
2 بطمع تا مگر شویم کسی پیش هر ناکسی کمر بستیم
3 عاقبت کار بر مراد نشد هرزه ناموس خویش بشکستیم
4 دست و پائی زدیم در نگرفت پشت پائی زدیم وارستیم
1 هر که بر حضرت دادار توکل دارد مخلصی زود پدید آیدش از قید هموم
2 وانکه با طاعت و پرهیز رود بر در او شافعش بود و بود گر چه جهولست و ظلوم
3 مکن اندیشه بیهوده ز نیک و بد کار که بد و نیک جهان هست یکایک محتوم
4 طالع ار سعد و گر نحس بفرمان ویست نبرد ره بقضا معتقد رمل و نجوم
1 شبی بحجره خلوتسرای عقل گذشت ملول گشته ز اغیار و یار ابن یمین
2 چو شد بحجره درون تازه تر ز بخت جوان نشسته دید یکی پیر کار ابن یمین
3 چو یافت محرمش از پر دلی اساس نهاد شکایتی دو سه از روزگار ابن یمین
4 سؤال کرد در اثنای آنکه چند بود بسان سرو سهی بی یسار ابن یمین
1 که باشد آنکه رساند ز راه لطف و کرم رسالتی بجناب خدایگان از من
2 کراست قدرت آن کین سخن فرو خواند بسمع اشرف سردار شه نشان از من
3 امیر عالم عادل که به ز مدحت او کسی سخن نشنیدست در جهان از من
4 جهان رافت و رحمت امیر شیخ علی که ذکر خیر کند دائمش زبان از من
1 شرح شوق و نیازمندی خویش می نیارم که در بیان آرم
2 با کنار ار رسم ز بحر فراق جان بشکرانه در میان آرم
1 میندیش در حق مردم بدی که آری بلا بر سر خویشتن
2 نبینی که رنج فراوان کشد که چاهی کند بهر من چاه کن
3 بآخر چو چه را بپایان برد وی اندر تک چاه بینی نه من
1 می نوش و شادباش و طرب کن که دمبدم نو مهره ئی برآید ازین حقه کهن
2 چیزیکه هست و بود و بود نیست غیر این این لوح اگر هزار پی آری ز سر به بن
3 زای زبان عجز گره میشود چو ها در شرح آنکه هست بر آن دال کاف کن
4 ابن یمین نصیحت پیرانه میکند تا بخت نو جوان شودت گوش کن سخن