1 با گوی گفت چو کان کای در هوای وصلت پیوسته کار قدم از بار غم خمیدن
2 داری دمی سر آن کآئی برم اگر چه با من ترا نباشد آئین آرمیدن
3 گویش چه گفت گفتا گر خوانی ار برانی از دوست یک اشارت از ما بسر دویدن
1 که میبرد سخنی از زبان ابن یمین بسیف دولت و دین مفخر زمان و زمین
2 سر اکابر آفاق عمده الوزراء کزوست زینت ملک و بدوست رونق دین
3 بگویدش که ز بهر نثار مقدم تو مرا دلیست صدف وار پر ز در ثمین
4 بگوی تا چه سبب را بمن نسیم قبول نمیرسد ز مهب عنایتت به ازین
1 هر که او را تواضعی کردی قدر آن گر شناخت افزون کن
2 وانکه قدرش ز نا کسی نشناخت چون سگش از سرای بیرون کن
3 تا از آن دیو بد سیر برهی انگژه از هجاش در کون کن
1 قدوه اهل کرم ای زبده آزادگان اکرم الاخوان شهاب الدین که بادی دوستکام
2 از ره چاکر نوازی قصه ئی اصغا نمای کرده از بیم ملالت در وی ایجازی تمام
3 بنده با جمعی خواص مجلس روحانیان خلوتی دارد مصفا از کدورات عوام
4 موضعی از خرمی زیباتر از باغ ارم وز ره امن و فراغت غیرت دار السلام
1 چو در دنیا نخواهد ماند چیزی ز بد کردار و نیکوکار جز نام
2 بکسب نیکنامی کوش و نیکی که نیکو را نکو باشد سرانجام
1 پیشتر زین چند گاهی دل پریشان داشتم خود چه میگویم ز دل صد رنج بر جان داشتم
2 یوسف مصر کرم را از تکسر شکوهای بود و من یعقوب وش دل بیت احزان داشتم
3 آن علی علم حسن سیرت علاءالدین حسین کز غم او چشم و دل گریان و بریان داشتم
4 بسکه بر خاطر ملالت بود مستولی مرا همچو گنج آرامگه در کنج ویران داشتم
1 ایهنرمند نامجوی پسر هر که در کارها چه بیش و چه کم
2 قدم از سر کند قلم کردار بر خطش سر نهند همچو قلم
3 پادشاه وحوش از آن باشد که بخودکار خود کنم ضیغم
1 پیام من که رساند چنانکه میگویم بسمع خواجه دنیا شهاب دولت و دین
2 سپهر مهر فتوت جهان و جان کرم نظام دنیی و دین مفخر زمان و زمین
3 بلند پایه بزرگی که نقشبند قضا نگاشت صورت قدرش بر اوج علیین
4 بگوید ار چه ز نا سازگاری گردون ببندگیت مشرف نگشت ابن یمین
1 مهر سپهر رفعت و دارای مملکت والا علاء دولت و دین آصف زمان
2 دستور شرق و غرب محمد که خلق او همچون دم مسیح بود مایه بخش جان
3 آنک از فروغ مشعله رای انورش پروانه ضیا طلبد شمع آسمان
4 با عدل او بنزد خرد بس شگفت نیست گر هست بره با بچه گرگ توأمان
1 میدهد دست فلک دولت اصحاب یمین بکسانی که ندانند یمین را ز شمال
2 و آنکه او را چو خری توبره باید بر سر فلکش لعل به دامن دهد و زر بجوال