بر تو پاشم ز بحر از ابن یمین فریومدی قطعه 659
1. بر تو پاشم ز بحر دانش خویش
سخنی همچو لؤلؤ و مرجان
...
1. بر تو پاشم ز بحر دانش خویش
سخنی همچو لؤلؤ و مرجان
...
1. بنظم با تو بگویم بنای مصدر را
که چند و چیست ذهاب و صهو بتست و لبان
...
1. بچنگ شیر تن خویش را رها کردن
ز مار و افعی در بادیه عصا کردن
...
1. پیام من که رساند چنانکه میگویم
بسمع خواجه دنیا شهاب دولت و دین
...
1. پریشان باد هر کو خاطری را
ز فعل خویشتن دارد پریشان
...
1. پیش اهل کمال نقصانست
شاد و غمگین ز بیش و کم بودن
...
1. تاج فرق اهل دانش ای عروس فضل را
حلقه گوهر کش طبعت نکوتر پیرهن
...
1. تریاق و ارقمست مرا بر سر زبان
این قسم دشمنان بود آن حظ دوستان
...
1. جهان نزد عاقل نیرزد بدان
که بارش نهی بر دل خویشتن
...
1. چون بسخن دم زند طوطی طبع خوشم
کز شکر آرد ببار شاخ نبات سخن
...
1. چهار چیز دهد آبروی مرد بباد
باختیار مباش ای پسر مباشر آن
...
1. خرم آنکس که بقعه ئی دارد
و او نه مأمور و نه امیر کسان
...