1 بر من سپهر کرده نعیم جهان حرام از رشک گفته هام که سحری بود حلال
2 آبم نه در سبو و مرا دست نام و ننگ دامن گرفته از پی نان دادن عیال
3 زینحالتی که دید عجبتر که تشنه لب جان میدهیم بر طرف چشمه زلال
4 آنچشمه چیست حضرت شاهی که در جهان بحریست همتش که بود موج آن نوال
1 کردگارا بعذاب ار چه که بس نزدیکم از در مغفرت خویش مگردانم دور
2 ظلمت معصیتم نور و نوا برد ز کار بکرم باز رسان از ظلماتم سوی نور
3 عفو و غفران چو هم از جمع صفاتست ترا که بهنگام خود آیند یکایک بظهور
4 گر نبخشی گنه ما که ظلومیم و جهول بچه دانند خلایق که عفوی و غفور
1 حبذا شهر علائیه و شهرستانش خرما نزهت باغ خوش و باغستانش
2 این نه شهریست بهشتیست پر از ناز و نعیم خازنی نیست سزاوارتر از رضوانش
3 قهرمان وی اگر سوی فلک حکم کند از پی کسب شرف ممتثل فرمانش
4 در زمان ترک فلک پای نهد اندر گل همچو هندو بکشد ناوه بسر کیوانش
1 زمستان و پیری و بیحاصلی بدینصورت ار کرد باید سفر
2 ببینم بچشم آنچه گوشم شنید که باشد سفر قطعه ئی از سقر
1 چو دنیا کند با تو بخشش تو نیز ببخشش که گردان بود روزگار
2 نه از جود یابد چو آمد کمی نه بخلش بود چون شود گوشدار
1 دیدم پریر ساده غلام بخارئیی زیبا و دلفریب و نکو فعل و خوب قول
2 چشمم بر اوفتاد طمع کردم اندرو سرپوش بردم از سر خوان بی هراس و هول
3 گفتم بغیر بوسه دهی هیچ دیگرم بشنید و خوش برآمد و خندید و گفت هول
1 شرف مرد بعلمست و کرامت بسجود نیست بیعلم و عمل هیچکسی را مقدار
2 هر کراهست حسب گر نسبی نیست چه باک بیهنر را چه شرف از نسب خویش و تبار
1 شهریار جهان معزالدین ای کرم پرور کریم خصال
2 بر مرادات کرده پیروزی بسعادت بمستقر جلال
3 کرد عزم رجوع و دولت گفت عزمه ضمنت بایمن فال
4 هرکجا رایتش رود آید فتح صد منزلش باستقبال
1 آنچه ناگفتنی است در دل خود دار پنهان بدانمثابه که دل
2 اگرش مدتی زمان طلبد نتواند که آردش حاصل
1 یعلم الله که در امور معاش نرود خاطر من از پی آز
2 لیکن ار کوششی نخواهم کرد بیشک افتد بناسزام نیاز
3 و آن نیاز ار کسی خرد دارد نزد آن کو بر آمدست بناز
4 بحقیقت ز راه معنی چیست مرگ در صورت حیات مجاز