1 پیشتر زین روزگاری داشتم الحق چنانک بود حالم و بالم از وی با رفاغ و با فراغ
2 از پی عشرت براغ اندر مزارع داشتم وز برای عیش بودم کاخها در صحن باغ
3 با حریفان موافق عمر میبردم بسر در تماشا و تفرج گه بباغ و گه براغ
4 ز انقلاب روزگار چون زغن نر ماده طبع این زمانم بر کلوخ ملک بنشیند کلاغ
1 ای همای همت عالی تو کر کسان چرخ را کرده شکار
2 از هوای مجلست باز آمدم انزوا کردم چو سیمرغ اختیار
3 همچو صعوه دم زدم بر رنگ از آن شد حریفت عندلیب آسا هزار
4 یک بطی می هست چون چشم خروس جلوه ئی کن سوی من طاووس وار
1 قطع کن ای ابن یمین وصل آنک هیچ بجز بوالعجبی نیستش
2 اهل ادب را نکند التفات آنک بجز بی ادبی نیستش
3 آن چه بزرگیست که یکجو کرم در نسب و در حسبی نیستش
4 هستی او را عدم انگار از آنک آنچه ازو میطلبی نیستش
1 ای باد صبحدم گذری کن ز راه لطف بر حضرتی چو کعبه اسلامیان عزیز
2 یعنی جناب سرور گردنکشان عهد آنکو بنزد خلق جهان چون روان عزیز
3 خاک درش ببوس بتعظیم و پس بگوی گر باشدت مجال سخن پیش آن عزیز
4 کابن یمین فروخت بوجه معاش خویش املاک و هر چه بودش در خان و مان عزیز
1 هر که وجه معاش خود دارد وز کسی هم نمیرسد ستمش
2 در جهان پادشاه وقت خودست چیست از پادشاه وقت کمش
1 چه طالع است مرا یا رب ایدل قلاش که هیچ می نکند روزگار جز پرخاش
2 چه روزها بشب آورده ام درین فکرت که سر حکمت این نکته کرد ما را فاش
3 که نوک خامه تقدیر بر بیاض وجود چه نقشهاست که آورد قدرت نقاش
4 یکی ز اهل هنر در رمانه نتوان یافت که از زمانه ندارد بدل هزار خراش
1 منت ایزد را که باز افکند چتر شهریار بر سر اهل خراسان سایه خورشید وار
2 شهریار شه نشان الجایتو خان کآفتاب میکند اندر پناه سایه چترش مدار
3 آفتابی سایه پرور در جهان دانی که چیست چتر شاهنشه که بادا تا قیامت بر قرار
1 از حسد نا اهلم ار گوید بدی زان بود کز من بدل دردیستش
2 حاسدان هستند و ما را باک نیست بیهنر آنکس که حاسد نیستش
1 ای افضل زمانه که در عرصه زمین افراشته ز رای تو شد رایت کمال
2 مشنو حکایت دو سه آحاد از آنکه هست نقصان عقل یکسره در غایت کمال
3 دانم که نشنوی ز چه رو ز آنکه منزلست در شأن عقل وافر تو آیت کمال
1 مدتی شعر بهر گونه که آمد گفتم لفظ و معنیش بدانسان که پسندد همه کس
2 غزل از روی هوس بود و قصائد ز طمع نه طمع ماند کنون در دل تنگم نه هوس
3 بر مراثی و هجا نیز گرایش نکند بر دل افشاندنم از فکرت تاریک قبس
4 زین پس ای ابن یمین دام طمع باز مکن عنکبوتی ز تو لایق نبود بهر مگس