1 باغبانی بنفشه می انبود گفتم ای گوژ پشت جامه کبود
2 این چه رسمیست در جهان که توراست پیر نا گشته بر شکستی زود
3 گفت پیران شکسته دهرند در جوانی شکسته باید بود
1 رای مخدوم که از عالم غیب آگاهست حال من بنده کماهی بیقین میداند
2 من نه آنم که بجز شعر ندارم هنری عیب من همت والام خود این میداند
3 منم آنکس که با کسیر هنر خامه من از شبه ساختن در ثمین میداند
4 لیک ازینگونه مضیق که منم کس نبود وینسخن بی سخن آن داور دین میداند
1 گر کریمی بدولتی برسد دشمنانرا همیشه بنوازد
2 ور لئیمی سعادتی یابد دوستانرا بکل بر اندازد
1 یا رب چه موجبست که روزی نگفت شاه کابن یمین بیدل شیدا چه میخورد
2 چون هر چه داشت رفت بتاراج حادثات اکنون بغیر حسرت و سرما چه میخورد
3 باشد ملازم در ما همچو آستان جز خاک این جناب معلا چه میخورد
4 دانم که نوکری دو سه و اسبکیش هست ور نیز نیست اینهمه تنها چه میخورد
1 ایدل آگه نیستی کز پیکرت باد فنا ناگه انگیزد غباری چون ز میدان گرد گرد
2 ز ابر خذلان ز مهریر قهر چون ریزان شود هر که دار برد طاعت جان ز دست برد برد
3 وانکه دارد اقتدار خیر و فرصت فوت کرد چون بمرد آن ناسپاس بیخرد نا مرد مرد
4 مرد آن باشد که بخشد سیم و زر در زندگی سیم و زر سودی ندارد آنزمان کو مرد مرد
1 طمع مدار که راه صلاح گیرد پیش هر آنکه عادت بد با گلش سرشته شود
2 مرا زنا کس و بد اصل نیست چشم وفا چگونه دیو لعین پاک چون فرشته شود
1 چه عادتست که انباء دهر هر قومی کرم بلاف ز عهد گذشته وا گویند
2 برانگروه بباید گریست کز پس ما حکایت کرم از روزگار ما گویند
1 حاسد بد سکال باری کیست او بمیزان من چه می سنجد
2 زود باشد که ماهی کلکم چون زرو خونش از جگر هنجد
3 پوست اندر کشم بناخن هجو از سرش همچو پوست از سنجد
1 تا شتابان بر فراز خاک خواهد بود باد تا ز آب آتش نخواهد هیچ وقتی دید داد
2 داور هر چیز کین زینچار میاید پدید خسرو عادل محمد بیگ ارغونشاه باد
3 آنکه تا شد صیت عدل او بگیتی منتشر منطوی شد نامه اعمال کسری و قباد
4 وانکه تا ذاتش برادی در جهان مشهور گشت شد جهانرا ذکر جود حاتم طائی زیاد
1 انصاف فلک بین که درینمدت اندک چه شور برانگیخت ز بیداد و چه شر کرد
2 اسباب مرا داد بتاراج و پس آنگه سد رمق قوت حواله بجگر کرد
3 گردون چه بود چیست ستاره چه بود چرخ تقدیر خدا بود حواله بقدر کرد