1 دو دوست با هم اگر یکدلند در همه حال هزار طعنه دشمن به نیم جو نخرند
2 ور اتفاق نمایند و عزم جزم کنند سزد که قلعه افلاک را زهم بدرند
3 مثال این بنمایم ترا ز مهره نرد یکان یکان بسوی خانه راه می نبرند
4 ولی دو مهره چو هم پشت هم یکدگر گردند دگر تپانچه دشمن بهیچ رو نخورند
1 گفتند که صحبت بزرگان از رنج نیاز وا رهاند
2 روزی دو بخدمت ایستادن عمری بمراد دل رساند
3 سرمایه عمر میدهد نقد پس وعده نسیه میستاند
4 اول همه زحمتست باری تا چون بود آخرش که داند
1 گر پرسدت کسی که بر آتش چه افکنند از بهر چشم زخم بهر جا بگو سپند
2 ور پرسدت کسیکه چه خوشتر که بشنوند از لفظ دوستان به اندیش گو سه پند
3 گر پرسدت کسیکه چه بهتر که بر نهند بر دست و پای و گردن دشمن بگو سه بند
4 ور پرسدت کسیکه چه به کدخدایرا گو گندم سفید و می لعل و گوسپند
1 ببخش آنچه دستت بدان میرسد گرت دست بخشش بجان میرسد
2 که هر نیک و بد کز تو آید بتو مکافات آن بیگمان میرسد
3 سرانجام چون حکم میر اجل بطفل و به پیر و جوان میرسد
4 خردمند را باید آماده بود که حکم اجل ناگهان میرسد
1 سفید بود مرا روی و خال و موی سیاه زمانه بین بدل هر یکی چگونه نهاد
2 سفید روئی حالم شدست بهره موی سیاهرنگی مویم نصیب حال افتاد
1 شادی هر که کدخدای شود چند روزی چو عهد گل باشد
2 بعد از آن آنعزیز آزاده بنده وش در مضیق ذل باشد
3 نتواند بهیچ سوی گریخت گر چه داننده سبل باشد
4 ز آنکه بر پای و گردنش دائم از زن و مهر بنده و غل باشد
1 از ابن یمین سؤال کردند آنها که ره نجات جویند
2 زین چار خلیفه کیست اول کاندر ره حق بصدق پویند
3 گفتم که مرا چکار با آن کاندر حق هرکسی چه گویند
4 من پیرو آنکسم باخلاص کایشان همه پیروان اویند
1 جلال دولت و دین یونس ایجهان کرم توئی که چون تو جوانمرد چرخ پیر ندید
2 فلک بگرد زمین با هزار دیده بگشت بجز بدیده احوال ترا نظیر ندید
3 سپاه مکرمت و فضل را مناسب حال بغیر ذات شریفت خرد امیر ندید
4 زرشک بحر کفت هیچ دیده ز ابر بهار برون ز گریه و سوز دل و نفیر ندید
1 گردون دون بتهمت فضل و هنر مرا هر لحظه بیگناه عذابی دگر کند
2 گاهم چو عود پوست کند بازوگه چو عود سوزد مرا و گاه چو عودم همی زند
3 هر شاخ شادیم که بود در زمین دل آنرا بباد حادثه از بیخ بر کند
4 بر گرد دانه ئی که بر او نام رزق ماست چون عنکبوت گرد مگس دامها تند
1 اگر اقلیم قناعت شودت زیر نگین پادشاهان جهان جمله گدای تو شوند
2 دست نفس تو چو کوته شود از شاخ مراد عارفان طالب خاک کف پای تو شوند
3 از طمع روی بگردان و قناعت بگزین تا بزرگان جهان طالب رای تو شوند
4 پیشه کن جود و تواضع که بتحقیق و یقین عالم معتقد صدق و صفای تو شوند