گر چه هر دم ز غمت بر از ابن یمین فریومدی غزل 72
1. گر چه هر دم ز غمت بر دلم آزاری هست
باشم اغیار اگر جز تو مرا یاری هست
...
1. گر چه هر دم ز غمت بر دلم آزاری هست
باشم اغیار اگر جز تو مرا یاری هست
...
1. گر دلم بردی بغارت قصد جان باری چراست
ور نخواهی کرد خیری شور و شر باری چراست
...
1. گلهای نوشکفته بهر بوستان که هست
پیش رخ تو خار نماید چنانکه هست
...
1. گر مرا جان رود اندر پی جانان از دست
وصل جانان نتوان داد بصد جان از دست
...
1. لعل شیرین تو پیرایه در عدن است
زلف پر چین تو سرمایه مشک ختن است
...
1. مشکین سر زلف تو که در پای کشانست
در دل رگ سود است که پیوسته بجانست
...
1. ما چو زلف و چشمت ای مهوش پریشانیم و مست
جام نام و ننگ را بر سنگ قلاشی شکست
...
1. مرا تُرکانه چشم او به مستی گر جفاها گفت
چرا در تاب شد زلفش جفا گر گفت ما را گفت
...
1. ماه عیدست این ندانم یا خم ابروی دوست
روز نوروزست تابان در جهان یا روی دوست
...
1. نه هر گیاه که در باغ رست شمشادست
نه هر درخت که پیر است سرو آزادست
...
1. هرگز از یاد نخواهد شدنم صحبت دوست
کی فراموش شود چون همه هستی من اوست
...
1. هنگام نو بهار و لب جویبار و کشت
دریاب ساقیا که تو حوری و این بهشت
...