دوش چه دانی مرا بیتو از ابن یمین فریومدی غزل 49
1. دوش چه دانی مرا بیتو چه بر سر گذشت
لشکر غم بر سرم بیحد و بیمر گذشت
...
1. دوش چه دانی مرا بیتو چه بر سر گذشت
لشکر غم بر سرم بیحد و بیمر گذشت
...
1. روی شهر آرای یارم آفتابی دیگرست
هر زمانی زلف او در پیچ و تابی دگرست
...
1. روی زیبای تو آرایش هر انجمن است
لعل شیرین تو شور دل هر مرد و زن است
...
1. رخسار لاله رنگ خوشت آتش ترست
آبحیات در لب میگونت مضمرست
...
1. رویت که ازو عالم خوبی بنظام است
چشم بد از و دور یکی ماه تمام است
...
1. زلف دلبر گیرم امشب آن شبست
کام دل بر گیرم امشب آن شبست
...
1. زلف عنبر شکنت مایه ده مشک خطاست
پیش چین سر زلفت سخن مشک خطاست
...
1. زین پیش داشتم صنمی سیمبر بدست
اکنون نه عین دارم ازو نه اثر بدست
...
1. ساقی بیا که موسم آب چو آتش است
سرد است و می بموسم سرما درون خوش است
...
1. سحرگه چون برانگیزد ز خواب آهنگ میدانت
بفال سعد بنماید قمر روی از گریبانت
...
1. سبزه و آب روان باده گلگون بدست
سرو قدی میگسار خوشتر ازین عیش هست
...
1. ساقیا برخیز کاکنون وقت می نوشیدنست
موسم بستان و هنگام گلستان دیدنست
...