33 اثر از غزلیات در دیوان اشعار ابن یمین فریومدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار ابن یمین فریومدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار ابن یمین فریومدی

1 شکر میریزد از پسته نگارم در سخن گفتن نباشد هیچ طوطی را ازین خوشتر سخن گفتن

2 ز یاد رسته دندان همچون در شهوارش مرا گوهر فشان گردد زبان اندر سخن گفتن

3 بدور اختر چشمش کزو شد چشم جان روشن نباشد عقل را لایق زماه و خور سخن گفتن

4 ز آه سرد و اشک گرم خشک و تر بود دایم لب و چشمم ولی نتوان ز خشک و تر سخن گفتن

1 تا من زبان چو بلبل خوشگو گشوده ام گلزار فضل را بصد الحان ستوده ام

2 در کسب هر هنر که ز مردی و مردمیست کوشیده ام چو منقلب آن شنوده ام

3 هر نیمشب بآه دل سوزناک خویش زنگ هوا ز آینه دل زدوده ام

4 از بهر رنگ و بوی چو زلف سمنبران آشفته روزگار و پریشان نبوده ام

1 من اندر حلقه زلفش دلی دارم خراب از غم مرا در عشق او چشمیست دائم غرق آب از غم

2 خیالش را توان دیدن بخواب اما کجا بینم چو اندر دیده می ناید مرا ایدوست خواب از غم

3 دل غمگین من دارد هوای لعل میگونت چو میداند که نرهاند کس او را جز شراب از غم

4 جگر خوارست معشوق و جگر خونست عاشق را ولی گر سر فرود آرد دلی دارم خراب از غم

1 ای داده دل بمهر تو تا بر تو نوگلی در گلشن امید تو نالان چو بلبلی

2 جز عارضت که از همه خوبان سر آمدست هرگز شکفت بر سر سرو سهی گلی

3 دور و تسلسل ار چه محالست نزد عقل دوری خوشست خطت و زلفت تسلسلی

4 باز اشک و چهره سیم و زری میدهد عجب هستم بفر دولت او با تجملی

1 فرخنده طالعی بود آنرا که هر پگاه کز تاب آفتاب شود با فروغ ماه

2 آید بگوشش از لب میگون تو سلام چشمش کند بطلعت میمون تو نگاه

3 گفتم که بار عشق تو ایجان نازنین بر کوه اگر بود شود از ضعف همچو کاه

4 زان بیشتر که چشمه آبحیات تو گردد نهفته در ظلمات از خط سیاه

1 گاه آنست که در آب سر افشان گردیم تا بکی بیتو چو زلف تو پریشان گردیم

2 گر فتد سایه خورشید رخت بر سرما از صفای رخ خوبت همه تن جان گردیم

3 چون خضر در ظلمات شب هجران توئیم وقت نامد که بر آن چشمه حیوان گردیم

4 غمزه و ابروی چون تیر و کمان آفت ماست لیک ترکش نکنم گر همه قربان گردیم

1 گر من ز بند عشقت تو یکروز رستمی باقی عمر با دل خرم نشستمی

2 ور چشم دلفریب تو داری بدی مرا بازار سحر جادوی بابل شکستمی

3 مستی غمزه تو ز بس نغز کآمدم خواهم بدانهوس که شب و روز مستمی

4 دستم بزلف تو نرسد ورنه خویش را دیوانه وار بر تو بزنجیر بستمی

1 تا دلم شد در خم آن طره مشکین نهان گشت شادی از دل غمگین این مسکین نهان

2 بر بنا گوش چو صبحش زلف همچون شام من گوئیا کافور دارد زیر مشک چین نهان

3 کفر زلف اوست دینم هر که خواهی گو بدان کفر باشد گر زبیم خلق دارم دین نهان

4 دارم اندر چین زلف کژ نهاد او دلی راست چون صاع ملک دربار بن یامین نهان

1 ایعارض مه پیکر تو صورت جانی وی پسته شیرین سخنت شور جهانی

2 گلزار رخت هست چنان تازه بهاری کورا خللی نیست زهر باد خزانی

3 تابان رخ چونماه تو از زلف چو عقرب چون نور یقینی ز پس تیره گمانی

4 تا چشم خوشت تیر گشاید ز کمینی ابروی تو پیوسته کشیدست کمانی

1 نگارینا بهار آمد بیا تا جام می گیریم طرب را طالع ثابت ز جرم طبع وی گیریم

2 قبای رندی و مستی کجا بر قد ما زیبد اگر خشت سر خم را کم از دیهیم کی گیریم

3 ز دستت کی دهم ایجان چنان یاد آر هم آخر که پای از دست نگذاریم وزآن پس راه پی گیریم

4 بده ساقی می گلگون خصوصا در زمان گل بروی گل که میداند ازین پس جام می گیریم

آثار ابن یمین فریومدی

33 اثر از غزلیات در دیوان اشعار ابن یمین فریومدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار ابن یمین فریومدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی