1 شبی خیال تو بر من بصد دلال گذشت غلام خوابم از آنشب که آنخیال گذشت
2 بر آمد از تتق غیب چون غزاله ز میغ بمن نمود رخ از دور و چون غزال گذشت
3 چنان نمود مرا در نظر ز غایت لطف که پیش تشنه تو گوئی مگر زلال گذشت
4 بخاک پای تو کاندر صفت نمیآید که بر سرم زغم هجر تو چه حال گذشت
1 بر من گذشت آن پسر شنگ نوش لب رخ در میان زلف چو مه در سواد شب
2 پیش خط هلال وش و روی چون مهش خورشید را ندید کسی عنبرین سلب
3 با وی رقیب همره و آری چنین بود دائم خمار با می و خار است با رطب
4 میرفت و پای تا سرم از تاب مهر او میسوخت آنچنانکه بسوزد زمه قصب
1 ای تو از حسن در جهان سمرا دور باد از تو چشم بد پسرا
2 بر بنا گوش و زلف مشکینت رقمی دان ز شام تا سحرا
3 عمر مائی ولی نمیپائی چون کنم عمر هست بر گذرا
4 ز آن لب لعل و خط مینا فام شد بر آن گونه عقل بیخبرا
1 با من آن مهروی من نامهربان از بهر چیست با دلم دایم بکین آن دلستان از بهر چیست
2 آن نگار بی وفا را بی سبب چندین جفا بر مراد دشمنان با دوستان از بهر چیست
3 هیچم اندر و هم ناید کان سبکروح جهان بی سبب با دوستداران سرگران از بهر چیست
4 گر ندارد قصد صید جان مشتاقان خویش غمزه و ابروی او تیر و کمان از بهر چیست
1 ایدل مده ببند سر زلف یار دست مارست زلف یار مبر سوی مار دست
2 بر عهد دلبران نتوان استوار بود ایدل بعهدشان ندهی زینهار دست
3 دارم بدست بوس وی امیدها و لیک بی زر نمیدهد بت سیمین عذار دست
4 در نرد دلبری رخ او مهر و ماه را ده خصل طرح داده و بر ده هزار دست
1 ساقیا چون گل شکفت از میْپرستی چاره نیست صورتی بیجان بود کو وقت گل میخواره نیست
2 نوعروس گل ز مهد غنچه میآید برون بالغ است آری ازین پس جای او گهواره نیست
3 این زمان کز خرمی صحرا بهشتآسا شدست خانه دوزخ گشت بر دل گر دلی از خاره نیست
4 بر جهان افکن نظر پس کج نشین و راست گو از خوشی و خرمی اندر خور نظاره نیست
1 تا کرد زیر سایه نهان زلفت آفتاب افتاد همچو ذره مرا دل در اضطراب
2 هر کس که چین زلف ترا گاه وصف گفت مشک خطا نراند سخن بر ره صواب
3 زلف تو سنبلیست که لالاش عنبرست جز خون سوخته نبود هیچ مشک ناب
4 از نازکی برون تنت دل بود پدید ز انسان که سنگریزه پدیدست اندر آب
1 چون بت من بر سمن زلف معنبر شکست رونق کافور شد قیمت گوهر شکست
2 بر مه تابان او ابروی همچون هلال پرده مانی درید خامه آذر شکست
3 تا بشکر خنده کرد لعل لبش درفشان رسته پروین گسست رشته گوهر شکست
4 باد صبا صبحدم بر گل رویش وزید نازکی او چو دید بر سمن تر شکست
1 بر گل سیراب او بین سنبلی پر پیچ و تاب شام اگر هرگز ندیدی صبح صادق را نقاب
2 گرد مشک سوده بر کافور می بیزد بلطف تا بیکجا می نماید سایه را با آفتاب
3 سبزه خطش بگرد پسته شکر فشان همچو عکس شهپر طوطی است برگلگون شراب
4 مردم چشمم ز عکس روی چون گلنار تو همچو نیلوفر سپر میافکند بر روی آب
1 زلف عنبر شکنت مایه ده مشک خطاست پیش چین سر زلفت سخن مشک خطاست
2 لعل نوشین تو دارد صفت آبحیات خط مشکین ترا خاصیت مهر گیاست
3 چشم بد دور از آنروی چو ماه و خط سبز که بر آئینه تو گوئی مگر آه دل ماست
4 آفتاب فلک ار روی بروی تو کند از حسد همچو مه نوفتد اندر کم و کاست