تا در آمد خط شبرنگ از ابن یمین فریومدی غزل 264
1. تا در آمد خط شبرنگ تو پیرامن ماه
کسوت حسن تراشد علم از شعر سیاه
...
1. تا در آمد خط شبرنگ تو پیرامن ماه
کسوت حسن تراشد علم از شعر سیاه
...
1. تا تو ایدلبر چو ماه انوری آراسته
از رخت گشتست ملک دلبری آراسته
...
1. روی میتابد ز من آن سیمبر یعنی که چه
میگزیند بر سرم یار دگر یعنی که چه
...
1. سحرگه آن صنم سرو قد شتاب زده
درآمد از در ابن یمین شراب زده
...
1. شیرین بتم ایخسرو خوبان زمانه
در عشق تو گشتیم چو فرهاد فسانه
...
1. فرخنده طالعی بود آنرا که هر پگاه
کز تاب آفتاب شود با فروغ ماه
...
1. گر نور روی روشنت افتد بر آینه
از زنگ تیره می نشود دیگر آینه
...
1. گفتم ایدوست شدم عاشق آن روی چو ماه
گفت لاحول و لا قوه الا بالله
...
1. مرا زنجیر زلف او بدان سان کرد دیوانه
که از سودای او کشتم ز عقل خویش بیگانه
...
1. ایعارض مه پیکر تو صورت جانی
وی پسته شیرین سخنت شور جهانی
...
1. ایزلف تو سر تا قدم آشوب جهانی
وی در چمن حسن قدت سرو روانی
...
1. ایصبا گر بودت سوی خراسان گذری
ببر از حال دل من سوی جانان خبری
...